سبک و رویه استدلالی آخوندیسم باعث نوعی اختلال در استدلال و استنتاج فکری می گردد .
این که این نوع اختلال یا "عادت غلط" یا به گفته زنده یاد احمد کسروی "بد آموزی" ریشه در معقول و واقع نمایی گزاره های دینی ، یعنی تلاش ناشیانه و غیر علمی برای منطقی و واقع بینانه جلوه دادن جهان بینی دینی ، دارد ، یا ندارد ؟ ، موضوعی است که نیازمند بررسی ، دلیل و ارائه نمونه و مصداق است .
منظور اینکه نمی دانم بایستی بگوییم : چون جامعه ما سبک استدلال و استنتاج اش غلط است آخوندیسم مان هم چنین است ؛
یا این اختلال ناشی از تلاش بی حاصل برای منطقی جلوه دادن موهومات و ارتباط دادن اطلاعات و موضوعات غیر مرتبط با یکدیگر بوده است .
...
نمونه ای از اختلال در تفکر و استنتاج : __________________________
اولی : برادر مومن ! ، رفتارت زیرکانه و هوشمندانه نیست ! ؟
مومن : اشتباه می کنی ، امام علی گفته : "المومن کیس الفتن"
اولی : خوب ؟ ! ؟
مومن : خوب !؟ نداره دیگه ، یعنی آدم مومن ، زیرک و هشیار و سیاستمدار است .
اولی : این (سخن امام ) ، چه ربطی به تو داره ؟
مومن : یعنی تو کلام امام را قبول نداری ؟
اولی : حالا ، این کلام چه ارتباطی به رفتار شما داره ؟
مومن : نخیر ، شما اشکال کارتون اینجاست که دیگه هیچ چیز رو قبول ندارید .
اولی : آهان ، یعنی ، چون تو خودت را مومن می دانی ، هر خصوصیت مومن را می توانی مدعی باشی ؟ ، یعنی مصادره کنی به نفع خودت ؟ .
مومن : حالا اگر این حرف را کنفسیوس ! گفته بود این همه مته به خشخاش می گذاشتی !؟
اولی : ... !
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
در جامعه امروزی نیز نمونه های بسیاری از این نوع استدلال و استنتاج اشتباه (سهوی یا عمدی) می توانیم بیابیم :
استدلال آقای حسن روحانی در مورد اینکه : مشارکت مردم در انتخابات سال 1392 باعث برطرف شدن شبهه ها در مورد انتخابات سال 1388 گردید ، نمونه روشنی از این نوع استنتاج مردم فریبانه و غلط ، بنظر می رسد .
و فراوان در گفتار دیگر حاکمان فعلی این سبک سفسطه را مشاهده می کنیم .
بنابراین به گمان بنده می توانیم این گونه تحلیل کنیم :
روحانیت شیعه از یک سو ، اساسا ، برای اثبات موهومات و موجودات غیبی و "آن جهانی" ناگزیر از سفسطه کردن کاربرد برهان های ناقص و در مجموع معقول نمایی و واقع نمایی اسطوره ها و اساطیر بوده است .
از دیگر سو با بدست گرفتن قدرت در جامعه ای استبداد زده و ناآگاه ، ناگزیر از معقول نمایی و عادلانه نمایاندن رفتار حاکمان و تضییع حقوق انواع اقلیت ها و مردمان گردیده است .
البته به طرز عجیبی کارآمدترین مجموعه مابین اصناف و اقشار ایرانیان ، برای توجیه استبداد ( و عادلانه نمایاندن ستمی که بر گروهی از مردمی که تحت سلطه حاکمیت مرزهای سیاسی ایران قرار دارند ) ، همین صنف بوده است .
فردی که با استدلال درست و منطقی سروکار دارد در این گونه موارد ، هنگام روبرو شدن با پرسشی که پاسخی منطقی برای آن ندارد ، از گفتن فرو می ماند ، ولی کسی که برای این کار دوره ها دیده و اساسا حرفه اش توجیه ناهماهنگی و بی عدالتی هایی که در جهان مشاهده می گردد (برای کسانی که قائل هستند سر رشته امور در دست خداوندی عالم ، عاقل ، عادل و تواناست ) بوده است ، بخوبی از عهده این کار برمی آید .
اینجا با این سوال روبرو می شویم که :
آیا انتخابی آگاهانه و عامدانه برای ایفای این نقش در کار بوده یا به طور طبیعی برآیند تقابل نیروها منجر به در دست گرفتن قدرت توسط این صنف گردیده است ؟ .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر