۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبه

کارکرد مفاهیم آن جهانی

در صفحه یکی از دوستان  تصویری توجه ام را به خود جلب کرد : 
این توضیح را نیز نوشته بود : 


دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟ گل نمخوآی
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج آقا " دعا " می کند....

لعنت بر این زندگی !





بی اختیار یادم افتاد آزادی و رهایی از غم روزگار و خلق غم زمانه که در ادبیات کهن ما روی آن تاکید می شود ، همین وضعیت است .
یعنی مستغرق شدن انسان در موجود موهومی ، به نوعی که واقعیت و ضربان زندگی را از یاد ببرد .
و این موجود موهوم که آن را : یار ، معشوق ، جانان ، دلبر ، دلدار ، ... و خیلی چیزهای دیگر ! نامیده اند در دوران ما علاوه بر آن نامها : آقا ، خودشون ، صاحب الزمان ، صاحب مملکت ، ... نیز پیدا کرده است .
زیر آن عکس نوشتم :
نه تنها حاج آقای دوران ما برای نخوردن غم دیگران دست به دامن ماوراء الطبیعه شده است بلکه آن چنان این رویه در سرزمین ما و تاریخ ما نهادینه شده است که حضرت سعدی نیز برای آن مضمون کوک نموده اند :
من از آن روز که دربند توام آزادم                          پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند در من              از بس که به دیدار عزیزت شادم
بله از بس که به دیدار عزیزت شادم هیچ غمی در من اثر نمی کند
در ادامه شیخ اجل دلیل واقعی از این تظاهر و تجاهل و مستغرق شدن در دوردست بجای توجه به نزدیک و اطراف را بیان می فرمایند :
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟ هیچ!                    یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم
بله ! ، شیخ هیچی نمی خواهد فقط می خواهد مصلحت خودش از یادش برود ، به زندگی اش فکر نکند ، در کار خودش اندیشه نکند ، بگذار :
آقا بیاید خودش کارها را درست کند
و البته این احوال نتیجه چیست ؟ ، خوشبختانه شیخ آن را هم گفته :
ظاهر آنست که با سابقه‌ی حُکم اَزَل                  جَهد سودی نکند، تن به قضا دردادم !
تن به قضا دادن !

هیچ نظری موجود نیست: