۱۳۹۲ دی ۲۷, جمعه

بخشیدن یا فراموش کردن

این روزها گفتگوی عجیبی در فضای مجازی البته  بیشتر میان کاربران خارج از کشور رایج گردیده است و نقطه اوج آن مصاحبه یکی از طنزنویسان خوش مشرب و بذله گو است .
شاید این خرده فرمایشات در خارج از کشور محلی داشته باشد ، اما در دراخل کشور برای مردمی که هر لحظه استرس و اضطراب انتظار فرجام وحشتناک رانندگی بی ترمز حاکمیت و دولتمردان را تحمل می کنند و آلودگی هوا مجال نفس کشیدن برای شان ننهاده و با هر دم ، انگار سرب و اورانیوم استنشاق می کنند ، در شرایطی که نتایج  "والس"  رژیم با ابرقدرت های جهانی هنوز معلوم نشده ، سخن گفتن از این ها بسی بی خردانه و فرصت طلبانه بنظر می رسد .
در واقع هنوز مشخص نیست حاکمیت آموخته که بایستی در برابر مردم جهان و نیز مردم خودش متعهدانه بایستی عمل کند و جوابگو باشد یا اینکه هنوز خود را منحصرا ، در برابر مفهوم نامشخص و موهومی که کسی از آن خبر ندارد متعهد می داند .

"یک سیاستمدار ، فعال سیاسی ، فعال اجتماعی :
آبگوشتی تر و تهوع آورتر از این نمی تواند دیدگاه اجتماعی سیاسی داشته باشد .
آیا قانونی که بر اساس آن اعدام های دهه 60 صورت گرفته ملغی شده ؟
آیا فتاوایی که بر اساس آن می توان آدم کشت ، ممنوع شده اند ؟
آیا دست اندرکاران تغییر کرده اند ؟
آیا روش و رویه نظام سیاسی حاکم بهبود یافته یا اعلام برائت کرده ؟
آیا به شکل و شمایل دیگری حوادث دهه 60 احتمال تکرار و وقوع ندارند ؟
آیا همان رویه هم اکنون به روشهای پنهان و دگرگون در حال اجرا نیست ؟
چه چیزی از دهه 60 تا کنون تغییر کرده است ؟
بجز اینکه شکست ایدئولوزی کسانی که به ضرب آن ایدئولوژی چنین فجایعی را در حق مردم هم وطن مان مرتکب شده اند امروز آشکار شده است و وقت رفتن شان شده ، وقت بزیر کشیدن باورهایی است که با اعتقاد به آنها می توان این همه مهیب و وغیر انسانی بود .
مهم تر از نحوه مدیریت و حاکمیت بر مجموعه کل کشور و منابع و منافع ملی ، چه چیزی است؟"

و باز در ذیل مقاله خانم بقراط در این رابطه نوشتم :
 
"تنها کشته شدگان دهه شصت نیستند که بایستی علت مرگ و ترور غیر انسانی آنها روشن شده و تمهید لازم برای پیشگیری از تکرار این وقایع در آینده کشور اندیشیده شود .
هزاران هزار ، میلیون ها انسان از مشارکت در تعیین سرنوشت خویش بازمانده اند ، میلیون ها نفر از حقوق اجتماعی و انسانی خویش بازداشته شده اند ، فرزندان اینها در اولین فرصت این کشور را ساکنان مصیبت زده اش ترک می کنند ،
در واقع ما امروز با مردمی هموطن هستیم که انگار غریبه اند ، انگار با ما زندگی نمی کنند ، شادی ها ، غصه ها ، موفقیت ، پیروزی ها و شکست های ما برای شان هیچ ارزشی ندارد ، بفکر دربردن گلیم پاره خویش از این کشتی به گل نشسته اند ، این هموطنان را نه تنها در لایه های زیرین و میانه جامعه می توان یافت ، بلکه حتی میان دست اندرکاران حکومت نیز فراوان یافت می شوند ، همراهی ظاهری آنها با تصویرسازی و ظاهر پردازی های حکومت تا زمانی است که بتوانند آن طرف آب برای خود جایگاه و امکانات قابل اتکایی فراهم آورند ، این افراد در هر کجا که باشند به تقاص نامردمی هایی که دیده یا شاهد بوده اند
(هر چند خودشان عامل اجرای آن بوده باشند ) یا با درک اینکه جز نامردمی چیزی در انتظارشان نیست  بفکر منافع عمومی نیستند ، تنها و تنها به روزی می اندیشند که بتوانند بی بازگشت و برای همیشه خرج شان را از این کشور و حاکمیت و مردم اش جدا کنند .
دادخواستی که بر علیه حاکمیت فعلی ، بر علیه سیاست ورزان اقتدارگرای خشونت طلب که از مذهب شیعه برای اهداف شان استفاده ابزاری می کنند ، تنظیم خواهد شد ، بیش از آن خواسته و بند و تبصره دارد که بتوان یکی یا چند تا از آنها را به فراموشی سپرد ."
البته در این میان پرسشی نیز طرح می گردد :
پس چه باید کرد ؟ ، آیا تا ابد بایستی از حکومت قهر کرد ؟
خیر ، با نشان دادن حسن نیت توسط حکومت و آغاز گفتگوی ملی در مورد قتل ها ، جنایت ها ، بی تدبیری ها و اینکه روش اداره کشور بایستی چگونه باشد ، حقوق اقوام و اقلیت ها چگونه حفظ و پاسداری می گردد ، تکلیف نهادها و ارتش های اختصاصی صنوف مختلف چه می شود ، 
در این صورت ، در واقع گفتگو و روند آشتی ملی آغاز گردیده و تمام نهادها ، قوانین ، مفاهیم ، باز تعریف می گردند .
در غیر این صورت جز با تهدید و ارعاب و فشار امکان سلطه بر مردم و مناطق مختلف وجود  ندارد و روز بروز محاصره مدنی رژیم توسط مردم کامل تر می گردد .
روزی که حکومت با صدای بلند و آشکار اعلام نماید مخالفت با ولایت فقیه سزایش مرگ نیست و از عوامل خویش بخواهد که در رویارویی با هر مخالفی شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه" را سر ندهند ، زمینه های آشتی ملی فراهم می گردد .
آشتی ملی و اساسا  "آشتی"  بدون گفتگو و توافق شدنی نیست ، بر چه اساسی قرار است چیزهایی فراموش شود ، رفتارهایی نادیده گرفته شوند .
 

هیچ نظری موجود نیست: