۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

شیعه سیاسی به دنبال سهمی از قدرت

عین سخنان حضرت امام خمینی در 18 شهریور سال 1343 یعنی یکسال پس از 15 خرداد 1342  نمایانگر این است که فشار بر هیئت حاکمه آن زمان درخواست سهمی از قدرت بوده است ، این درخواست بموجب متن زیر شامل دو وزارتخانه (اوقاف و فرهنگ ) و یک برنامه رادیویی بوده است .

عنوان: خطر نفوذ اسرائیل در ایران و توطئه‏های استعمار در ممالک اسلامی
تاریخ: 18/06/1343
محل: قم، مسجد اعظم
موضوع: خطر نفوذ اسرائیل در ایران و توطئه‏های استعمار در ممالک اسلامی
مناسبت:
حضار:روحانیون، طلاب، بازاریان و اهالی قم

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم
اناللّه‏ و انا الیه راجعون
خداوندا، زبان ما را از بیهوده گفتن و گزاف و لغو و دروغ حفظ بفرما. خداوندا، قلوب ما را به نور اسلام و روحانیت روشن بفرما. خداوندا، گوش شنوا عنایت بفرما به سلاطین دوَل اسلام، به رؤسای جمهور دول اسلامی، به نمایندگان مجلسیْن دوَل اسلامی، به نخست وزیران و وزرای دول اسلامی، به رؤسای دانشگاههای دول اسلامی، به کارفرمایان و کارمندان دول اسلامی. خداوندا، آنها را قرار بده مِنَالَّذینَ یَستمِعونَ اَلْقَوْلَ فَیتَّبِعونَ اَحْسَنَهُ.[1]

من در این وقت کم و با عارضه‏ای که به سینۀ من ـ یک قدری ـ عارض شده است نمی‏توانم تمام مطالبی را که تصور کرده‏ام تحویل بدهم؛ مهمات قضایا را به گوش ملت، به گوش شما آقایان می‏رسانم. من از اوضاع عمومی دول اسلامی بسیار متأسفم؛ از اوضاع خصوص ایران بسیار متأسفم. دولتهای اسلامی، چه سلاطین اسلام، چه رؤسای جمهوری اسلامی، چه نخست‏وزیران دول اسلامی، در تحت تأثیر استعمارْ غافل از مقاصد دیانت اسلام هستند؛ مطلع نیستند به مسائل اسلام؛ نمی‏خواهند مطلع بشوند به احکام اسلام؛ نمی‏توانند با این وضعی که دارند مطلع بشوند که اسلام چه آورده است
برای بشر، و بشر اگر اتباع کند از اسلام، به کجا خواهد رسید.

دولتهای استعمار طلب، دولتهایی که می‏خواهند ذخایر مسلمین را ببرند، با وسیله‏های مختلف، با نیرنگهای متعدد، دول اسلامی را، سران دول اسلامی را، اغفال می‏کنند. گاهی به اسم شیعه و سنی اختلاف ایجاد می‏کنند. حتی در شرق، آنهایی هم که جزء مسلمین نیستند، آنها هم، گول خورده‏اند. گفته می‏شود که در هندوستان در مثل عید «اضحی»[2]مقدار زیادی از گاوهای مقدس پیش گاوپرستان می‏آورند و به مسلمین به قیمت ارزان می‏فروشند و آنها را وادار می‏کنند که گاوهای مقدس پیش آن طوایف را، ذبح کنند و بعد به آنها می‏گویند که اینها گاوهای مقدس شما را ذبح کردند؛ یک هیجانی در بین هندو[و]مسلم، در بین طوایف هندی‏ها، بپا می‏شود و یک غوغا و توجه بلند می‏شود؛ و از این غوغا آنها استفاده می‏کنند، شرق را می‏بلعند. در دول اسلامی، بین طوایف مسلمین به اسم اسلام و به اسم مذهب، چیزهایی پخش می‏کنند؛ تبلیغاتی می‏کنند که طوایف مسلمین به جان هم بیفتند و با هم اختلاف شیعه و سنی پیدا بکنند و آنها به ذخایری که مسلمین دارند دسترسی پیدا بکنند و نتوانند مسلمین کاری انجام بدهند.

مسلمین آنها بودند که مجد آنها دنیا را گرفته بود؛ تمدن آنها فوق تمدنها بود؛ معنویات آنها بالاترین معنویات بود؛ رجال آنها برجسته‏ترین رجال بود؛ توسعۀ مملکتشان از همۀ ممالک بیشتر بود؛ سیطرۀ حکومتشان بر دنیا غالب شده بود. دیدند که با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی، نمی‏شود تحمیل کرد چیزهایی را که آنها می‏خواهند؛ نمی‏شود ذخایر اینها را، طلای سیاه اینها را، طلای زرد اینها را، نمی‏شود اینها را قبضه کرد. در صدد چاره برآمدند؛ چاره این بود که بین ممالک اسلامی تفرقه
بیندازند.

شاید بسیاری، بعضی از شما یادشان بیاید جنگ بین‏المللی را، جنگ اول بین‏المللی را، که با مسلمین و با دولت بزرگ عثمانی چه کردند. دولت عثمانی یکی از دولی بود که اگر با شوروی طرف می‏شد، گاهی او را زمین می‏زد؛ سایر دول حریف میدان او نبودند. دولت عثمانی یک دولت اسلامی بود که سیطره‏اش گرفته بود تقریباً از شرق تا غرب را. آنها دیدند که با این دولت اسلامی به این قوی‏ای نمی‏شود چاره‏ای کرد؛ نمی‏شود ذخایر را برد. بعد از اینکه در آن جنگ ـ با آن بساط ـ غلبه پیدا کردند، تجزیه کردند دولت عثمانی را به دول بسیار کوچک کوچک. برای هر یک از آنها هم یا امیری قرار دادند یا سلطانی قرار دادند یا رئیس جمهوری قرار دادند؛ آنها در قبضۀ مستعمره‏چیها و ملت بیچاره در قبضۀ آنها. با این وضع یک دولت عثمانی با آن مجد را زمین زدند و دولت، دولتهای اسلامی از خواب بیدار نشدند، یا خودشان را به خواب زدند. این دولت عثمانی در تحت ظل خلافت اسلامی، در تحت ظل اتکای به قرآن مجید، آن مجد را داشت. بعد از آنکه تجزیه شد، در زمان ما، در زمان آتاتورک خبیث، اسلام را در آنجا الغا کردند؛ و الآن دولت ترکیه دولت مسلم نیست؛ دولتْ حسابش از اسلام جداست؛ مراسم دینی ندارد دولت؛ احکام دینی دولت ندارد. لکن ملت شریف ترکیه مسلم هستند؛ و اینها هستند که در سالهایی که به مکه می‏روند طایفۀ اینها به نسبت بیشتر از دیگران است؛ دولت یک همچو دولتی است. آن مجد را به اتکای به اسلام به دست آورد؛ و آنها دیدند که اتکای به اسلام نقطۀ بسیار بزرگی است که با این اتکا نمی‏شود دولتهای اسلامی را از بین برد؛ در ترکیه اسلام را از حساب دولت جدا کردند، و حالا می‏بینید که در قبرس، که از ترکها کشته می‏شود، یک مسلم نیست که متأسف باشد. این تأسف دارد که یک دولتی جوری بکند، طوری رفتار بکند، بعد از آنکه در مقابلۀ نصارا زمین بخورد یا از آن کشته داده بشود، دول اسلامی دیگر بی‏تفاوت باشند نسبت به او. اگر یک نفر هم اظهار تأسف بکند یک آخوند پوسیده‏ای مثل من. دول اسلامی که اظهار تأسف نمی‏کنند،
برای اینکه مجد اسلامی را از دست داد
[ند].

اختلافاتی که در عراق، در ایران، در سایر ممالک اسلامی ایجاد می‏کنند، باید سران دول اسلامی توجه داشته باشند به این معنا که این اختلافات اختلافاتی است که هستی آنها را به باد می‏دهد. باید با عقل، با تدبیر، توجه داشته باشند به این معنا که به اسم مذهب و به اسم اسلام می‏خواهند اسلام را از بین ببرند. دستهای ناپاکی که بین شیعه و سنی در این ممالک اختلاف می‏اندازد اینها نه شیعه هستند و نه سنی هستند؛ اینها دستهای ایادی استعمار هستند که می‏خواهند ممالک اسلامی را از دست آنها بگیرند؛ ذخایر را از دست آنها بگیرند؛ بازار سیاه درست کنند برای ممالک به اصطلاح مترقی؛ می‏خواهند آن چیزهایی که آنها زیاد دارند و به دریا می‏ریزند، دور می‏ریزند، بازار درست کنند در شرق و اینها به قیمتهای خوب، به قیمتهای مناسب، بخرند. همین چند روز در روزنامۀ اطلاعات بود که غذای سه روز امریکا که دور ریخته می‏شود به اندازۀ تمام غذای ملت چین است که ششصد و پنجاه میلیون است ـ مال یک روز. سه روز فَضَلات غذای امریکا به اندازۀ ششصد و پنجاه میلیون جمعیت استفاده بکند یک روز ـ آن تفاله‏هایی که آنها بناست دور بریزند. چرا شرق را تحت قدرت نیاورند، تحت اسارت نیاورند، تا به شرق با قیمتهای مناسب بفروشند و طلا کنند و طلا را ببرند؟ چرا این کار را نکنند؟ دولتهای ما، دولتهای اسلامی، که توجه به این معانی ندارند؛ آنها که ملتفت نیستند که به سر آنها چه می‏آید. از دست برداشتن از قرآن کریم، اتکا نداشتن بر قواعد اسلام، این ضررها پیش می‏آید. تضعیف می‏کنند دول اسلامی را به ایجاد اختلاف مذهبی تا هم مذهب را ببرند و هم دین را ببرند، و العیاذ باللّه‏.

نباید سران ممالک اسلامی، رؤسای جمهور، سلاطین اسلام، وزرای ممالک اسلامی، نمایندگان مجالس ممالک اسلامی، نباید متنبه بشوند؟ واقعاً اینها نمی‏دانند
مطلب را؟ یا می‏دانند و حب جاه و حب مقام آنها را وادار می‏کند که مطابق «دستورات» عمل کنند؟ شما آقایان باور می‏کنید که آنهایی که از مجاری امور مطلع هستند، یا دعوای اطلاع می‏کنند، این مطلب سطحی را که یک سید خمینی فهمیده است، آنها نفهمیده باشند؟! شما احتمال می‏دهید این معنا را؟! اگر فهمیده باشند ـ خدای نخواسته ـ یا مجذوب هستند و یا ترس در کار هست. چرا باید بترسند؟ برای اینکه اینها را دسته‏دسته کرده‏اند. دولت عثمانی به آن عرض و طول را حالا چند تا دولت کرده‏اند ـ همه کوچک، کوچک، کوچک. ملتهای بیچاره را، این ملت انبوه چند صد میلیونی را، در تحت اسارت یک عده از خدا بیخبر قرار داده‏اند و آنها، آنها را استعمار می‏کنند، و این سران ممالک، ملت خودشان را بیچاره می‏کنند. نباید این دول اسلامی از خواب بیدار بشوند؟ از اسلام چه بدی دیده‏اند اینها؟ یک نیرنگ بزرگی که از غرب سرازیر شده است و دوَل اسلامی را تحت نفوذ قرار داده است، یا اینکه تطمیع کرده است یا تهدید کرده است؛ و این را در مطابعمان می‏بینیم، در مجلات می‏بینیم، در تبلیغاتشان، در رادیوهایشان.

آن چیز مهمی که دول اسلامی را بیچاره کرده است و از ظل قرآن کریم دارد دور می‏کند، آن قضیۀ نژادبازی است. این نژاد ترک است، باید نمازش را هم ترکی بخواند! این نژاد ایران است باید الفبایش هم چه‏جور باشد! آن نژاد عرب است، عروبت باید حکومت کند نه اسلام! نژاد آریایی باید حکومت کند نه اسلام! نژاد ترک باید حکومت کند نه اسلام! این نژادپرستی، که در بین آقایان حالا دارد رشد پیدا می‏کند و زیاد می‏شود و دامن می‏زنند به آن، تا ببینیم به کجا برسد. این نژادپرستی که یک مسئلۀ بچگانه است در نظر، و مثل اینکه بچه‏ها را دارند بازی می‏دهند، سران دول را دارند بازی می‏دهند: آقا تو ایرانی هستی! آقا تو ترک هستی! آقا تو نمی‏دانم اندونزی هستی! آقا تو چه هستی! آقا تو کجایی هستی! باید مملکت خودمان را چه بکنیم! غافل از آن نکتۀ اتکایی که همۀ
مسلمین داشتند. افسوس! افسوس! که این نکتۀ ـ نقطۀ ـ اتکا را از مسلمین گرفتند و دارند می‏گیرند، و نمی‏دانم به کجا خواهد منتهی شد. همین نژادبازی که اسلام آمد و قلم سرخ روی آن کشید، و مابین سیاه و مابین سفید، مابین ترک و مابین عجم، ما بین عرب و مابین غیر عرب هیچ فرقی نگذاشت، و فقط میزان را تقوا، میزان را از خدا ترسیدن، تقوای واقعی، تقوای سیاسی، تقواهای مادی، تقواهای معنوی، میزان را اینطور قرار داد
اِنَّ اَکرَمَکمْ عِنْدَاللّه‏ِ اَتقیکمْ.[3]ترک و فارس ندارد، عرب و عجم ندارد، اسلام نقطۀ اتکاست. قضیۀ نژادبازی یک ارتجاعی است. آقایان ماها را مرتجع می‏دانند! لکن دارند به 2500 سال قبل ـ قهقرا ـ برمی‏گردند؛ ما مرتجعیم؟!

چرا باید دول اسلامی غافل باشند از این معانی؟ چرا باید در داخلۀ هر مملکتی این نحو انقلابات ایجاد بشود؟ چرا باید صف‏بندی بشود بین ممالک اسلامی؟ اینها «اتحاد سه جانبه» درست کنند در مقابل آنها، آنها اتحاد دیگری درست کنند در مقابل اینها، «وَکُلٌّ یَلْعَنُ الاْخَر».[4]از خواب نباید بیدار بشوند؟ سلاطین اسلام که خودشان را چه می‏دانند و چه می‏دانند، نباید توجه به این معانی پیدا کنند؟ رؤسای جمهور اسلام که ممالک اسلامی را آن نحوه قبضه کرده‏اند، نباید تنبه پیدا بکنند؟

این مطالب که من عرض می‏کنم، یک مطالب غیر واقعیت‏داری است؟ قبول ندارند خودشان که یک واقعیتی است که با کمال تأسف دارم عرض می‏کنم؟ یکی از واقعیات است اینکه دول را به جان هم ریخته‏اند. یک دسته صف‏آرایی می‏کنند از این طرف در مقابل آنها و چقدر جمعیتشان را مجهز می‏کنند در سرحدات دیگران. الآن که من دارم به شما عرض می‏کنم، به من اطلاع دادند که ترکها دویست هزار جمعیت متمرکز کردند در
سرحد کجا. چرا؟ با کی دعوا دارند؟ چرا مسلمین با هم جنگ می‏کنند؟ چه وادار کرده است که مسلمین با هم جنگ کنند؟ جز دست استعمار؟ شما دست استعمار را از روی دوَل اسلامی بردارید، ببینید که چه دولتی در کار هست؛ چه دولتی پیش می‏آید؛ ثغورتان را هم همه حفظ کنید. اگر بنا شد حکومت اسلامی باشد، اگر بنا شد دیانت اسلام حکومت کند، تمام ثغور حفظ می‏شود؛ تعدی دولتی به دولت دیگر نمی‏کند؛ همه مسْلمند؛ همه تحت لوای اسلامند. اینکه می‏بینید تعدی می‏کنند، این برای آن لشکرکشی می‏کند، او برای او لشکرکشی می‏کند، برای اینکه اینها در تحت لوای اسلام نیستند.
و از بدبختیهایی که بر دول اسلامی و بر ممالک اسلامی و بر ملت اسلام پیش آمده است، از جملۀ آنها، این است که از سالهای بسیار بعید و طولانی مشغول شده‏اند، یک مدت زیادی دول استعمارطلب مشغول شده‏اند پیغمبر اسلام را کوچک کنند؛ یک مدتهای زیاد دنبال این رفتند که پیغمبر اسلام را کوچک کنند. بعدش دنبال این رفتند که احکام اسلام یک احکامی است که مال هزار سال پیش از این است و حالا چه و چه شده است و مملکت مترقی شده است و امثال ذلک، و اسلام نمی‏تواند اشباع کند آن خواسته‏های ملل را. آقا شما از اسلام چه دیدید؟ شما تمام مطبوعاتتان، تمام تلویزیونهایتان، تمام رادیوهایتان، تمام گفتارتان، نطقهایتان در مجالس، همۀ اینها برای شکستن احکام اسلام است. سوء نیت هم اگر ندارید، شما را واداشتند به این معنا ـ اِما تهدیداً او تطمیعاً یا اغفالاً.[5]ان شاءاللّه‏ اغفال باشد، خیانت نباشد؛ غافل باشید. شما که به ما مجال این را نمی‏دهید که اسلام را معرفی کنیم به عالم.

همین سه ـ چهار روز پیش از این یک کاغذی از یکی از دانشجویان امریکا برای من آمد که اینیکی از جوانهایی است که من نمی‏شناسمش لکن ظاهر کلامش این بود که
متدین است و متأسف است بر اوضاع. نوشته است که مع‏الأسف اینجا، محصلین اینجا، دانشجویان اینجا می‏گویند که ما هر چه بدبختی داریم از اسلام است. ای دانشجوهای بیچاره! اسلامی که به شما معرفی از رادیو بشود که اسلام نیست؛ اسلامی که از روزنامه‏ها شما خواندید که اسلام نیست. آن اسلامی که به شما معرفی شده است یک چیزی است عقب‏افتاده؛ یک مطلبی است که هیچ مسلمانی زیر بار آن نمی‏رود؛ آن را من هم قبول ندارم، آن را سایر روحانیون هم قبول ندارند. اینکه اسلام نیست؛ به ما هم که مجال نمی‏دهند که اسلام را معرفی کنیم. آقا در این مملکت تلویزیون آزاد و دست یک اسرائیلی
[است]. او هر چه می‏خواهد بگوید؛ رادیو هم تبلیغاتش، برنامه‏اش را خودشان درست می‏کنند و چه می‏کنند؛ نه این مملکت، در ممالک اسلامی. حالا من بحثم در ممالک اسلامی است ـ می‏آیم سراغ مملکت خودمان ـ این حالا بحث در ممالک اسلامی است.

دست استعمار در ممالک اسلامی یکی از فعالیتها را که می‏کند این است که اسلام را به یک حقیقت عقب افتادۀ کهنه شده معرفی کند. سران قوم می‏گویند کهنه‏پرستی است؛ ارتجاع است. اسلام را معرفی اینطور می‏کنند. آقا! یک دستگاه فرستنده به ما بدهید تا ما پشت آن دستگاه فرستنده مبلّغینمان بروند اسلام را معرفی کنند به دنیا. صدای ما که به دنیا نمی‏رسد؛ صدای ما از این مسجد که بیرون نمی‏رود؛ این حرفهایی که همه‏اش منطقی است، قاچاق است! از اینجا که این آقایان بیرون بروند معلوم نیست کدامشان را خواهند گرفت، کدامشان را خواهند سلامت گذاشت. این ضبط صوتها معلوم نیست کجا ضبط بشود. اینکه دیگر به کسی حرف زدن نیست؛ اینکه راجع به مصالح اسلام و مسلمین است؛ اینکه دیگر دعوای با شخص نیست، با همه است. این دعوا نیست؛ این نصیحت است؛ این خیرخواهی است؛ خدا می‏داند خیر شما را ما می‏خواهیم. خوب به ما هم یک دستگاه فرستنده بدهید؛ اجازه بدهید مسلمینْ خودشان یک دستگاه فرستنده درست
کنند، من ضامن می‏شوم که برخلاف صلاح شما ـ خیلی ـ نباشد. بله، برخلاف صلاح ارباب بزرگها هست و نمی‏گذارند؛ نخواهند گذاشت. اینجا باید «بدتر از یهودی»
[6]تلویزیون داشته باشد و هر طور دلش می‏خواهد تبلیغات بکند لکن تبلیغات ما آزاد نیست؛ «نمی‏شود؛ این مرتجعین نباید حرف بزنند»! آقا! کجایش ارتجاع است؟

خوب ما می‏گوییم که شما با هم؛ همۀ مسلمین با هم؛ ما نه با آن یکیش روابطی داریم نه با شما روابطی داریم؛ نه با آن یکی، و ما با همه روابط داریم؛ ما همۀ شما را عَلَی‏السِّواء نگاه می‏کنیم؛ و همۀ مسلمین در نظر ما اگر چنانچه عمل به احکام اسلام بکنند عزیزند. ما ملت اسلام را، ترکش باشد، عربش باشد، عجمش باشد ـ از هر ملت ـ افریقا باشد، امریکا باشد، هر جا می‏خواهد باشد، ما ملت اسلام را عزیز می‏داریم. ما می‏گوییم آقا دست به دست هم بدهید؛ شما یک جبهۀ ثلاثه درست نکنید و پیوند بکنید با اسرائیل در مقابل اتحاد آنها، آنها هم یک اتحاد درست نکنند در مقابل شما؛ همه با هم متحد بشوید؛ همه مسلمانید، اتکای شما به قرآن باشد. آقا! شما قرآن را نمی‏دانید چه هست؛ همین توجیبشان گذاشته‏اند! من توی جیبم قرآن نیست لکن مأمورین همه توجیبشان قرآن است! کاسۀ از آش گرمتر است! تو اعتقاد به قرآن داری؟! تو فقط می‏خواهی مرا بازی بدهی. تا صحبت می‏شود، آقا قرآن در می‏آورد؛ از بالا یک قرآن نشان می‏دهد. شما قرآن را جیب گذاشتید، می‏خواهید قرآن از بین برود.

این حرفهایی که ما می‏زنیم ارتجاع است؟ اینکه ما می‏گوییم که همۀ شما با هم متحد باشید، نگذارید این ذخایرتان را از بین ببرند؟ بالاتر از آن ذخایر تحت الارضی، این ذخایر فوق‏الارضی است ـ این جوانهای ماست. آقا، جوانهای ما را دارند می‏برند خدا می‏داند؛ جوانهای دول اسلامی را دارند می‏برند. یک دسته امریکاست و یک دسته
نمی‏دانم کجاست و یک دسته کجاست؛ و یک دستۀ دیگری هم الآن دارند به اسرائیل می‏روند. الآن در منزل من موجود است آن مجلۀ دانشجویان، سازمان دانشجویان ایران در اسرائیل. الآن موجود است. آقا، این ذخایر ما این جوانها هستند. این جوانهای ما را دارند اغفال می‏کنند؛ دارند به آنها تزریق می‏کنند که هر بدبختی شما دارید از اسلام است. شما کجای اسلام را دیدید که می‏گویید بدبختی از اسلام است؟ شما مسلمین را اینجا دیدید که یک مردم فقیر گدای بیچاره، هی هم داد می‏زنند که الحمدللّه‏ یک نفر هم سر گرسنه، دیگر به خواب نمی‏رود. الحمدللّه‏ِ امیدوارم این جور باشد لکن این کلام واقعیت را تغییر می‏دهد؟ این کلام، حرفهایی که در چند وقت پیش از این در اطلاعات نوشته بود ـ و اطلاعات هم که سند رسمی شماست ـ راجع به بنادر جنوب نوشته بود، این واقعیت را تغییر می‏دهد؟ اینکه تغییر نمی‏دهد اینها را. این دانشجوهای بیچارۀ ما اینجا که دیدند، دیدند که مسلمین، گرسنه و بیچاره و بدبخت، مساجدشان خراب، نمی‏دانم معابدشان چطور، کذا، وقتی که وارد امریکا می‏شوند، یک کلیسا می‏روند می‏بینند که تمامْ منظم، مرتب، همه چیزِ آن درست؛ خیال می‏کنند که احکام انجیل و توراتْ، اینها را به این حد رسانده و احکام اسلام اینها را عقب نشانده.

خیر آقا، دول اسلامی، ما را این جور کرده؛ دولتهای اسلامی، بیچاره‏های غافل شده، ما را به این روز نشانده‏اند. اسلام را این جوری دارند معرفی می‏کنند. اسلام یکوقتی بود که نصف دنیا را گرفته بود و داشت می‏رفت جلو. شما این کتاب گوستاولوبون را بخوانید؛[7]تمدن اسلامرا؛ او رفته است تمدن اسلام را از چشم مادی نگاه می‏کند، او اصلاً نمی‏فهمد اسلام یعنی چه؛ اعتقاد هم نه به مسیح دارد و نه به اسلام دارد؛ او تمدن را عبارت از این ستونها می‏داند. چنانچه بچه‏های ما هم اینطوری خیال کردند هست. وقتی می‏روید می‏بینید که آنجا بله یک تشریفات زیاد و واتیکان کذا و کجا کذا، مساجد ما
خراب و بیچاره؛ خیال می‏کنید اینها از اسلام است. خیر آقا، اینها از سران اسلام است؛ اینها از اسلام نیست. سران اسلام که در تحت سیطرۀ مستعمرین واقع شده‏اند ما را به این روز نشانده‏اند؛ ذخایر ما را به دیگران تحویل دادند و ما بدبخت و بیچاره و گرسنه ماندیم.

آنجا رؤسای بزرگ جمهور یکشنبه می‏روند ـ آنطور که گفته می‏شود ـ سراغ مراسم مذهبی‏شان؛ اینجا شما یک نفر از اینها را توی مسجد می‏بینید؟ می‏شود پیدایشان کرد؟ از این رؤسای ما یکوقت تو مسجد پیدا می‏شود؟ بله، گاهی وقتها پدرش می‏میرد، برادرش می‏میرد، چه می‏شود، یک عبوری هم از اینجا می‏کند، با تبختر و کذا! اما مسجد نیست اینکه. در نمازْ اینها حاضر می‏شوند؟ آنها رؤسای جمهورشان در نماز هم حاضر می‏شوند، سلاطینشان هم حاضر می‏شوند، آنها مراسم مذهبی‏شان ـ آن مذهبی که هیچی ندارد. آقایان خیال می‏کنند مذهب مسیحْ آنی است که حالا دست ماست؛ البته در زمان خودش درست بوده؛ اینکه الآن دست ماست از مذهب مسیح و از احکام مسیح، خوب ببینید؛ ببینند این دانشجویان، ببینند آن چیست و قرآن چیست. احکام مسیح را ببینند چیست، احکام اسلام را ببینید چیست. احکام اسلامی که کرورها،[8]میلیونها حکم اسلام دارد برای هر چیزی. تصورْ شما نمی‏توانید بکنید، یک چیزی در عالَم، یک واقعه‏ای در عالَم، اتفاق بیفتد اسلام نداشته باشد حکم؛ حکمش بالای سرش است. یک همچو اسلامی که الآن هم هر حادثه‏ای اتفاق بیفتد حکمش را دارد، این یک مذهبی است که کهنه‏پرستی است و عقب افتادگی است و بدبختیها از اسلام است؟! بدبختیها از این رؤسای اسلام است، این رؤسای بیچاره، این سران دول بیچاره؛ که توجه ندارند به مصالح خودشان یا نمی‏خواهند توجه داشته باشند. اینهاست که ما را بدبخت کرده است؛
اینهاست که روز سیاه برای مسلمین درست کرده است. باز هم رها نمی‏کنند؛ باز هم در هر واقعه‏ای که اتفاق می‏افتد یک بساطی برای ما درست می‏کنند.

اینها راجع به اموری که مربوط به دول اسلامی است؛ و آن مقداری که من می‏توانم، به عنوان اینکه یک نفر معمم هستم و طلبه هستم، می‏توانم به دول اسلامی اعلام کنم؛ و امیدوارم برسد به آنها. این چیزهایی است که، ضروریاتی است که اینها خودشان هم باید توجه داشته باشند؛ و امیدوارم که به گوش اینها فرو برود و یک وحدت اسلامی واقعی[پیدا کنند]. گذشت کنند از بعض شهوات خودشان، و با هم دست برادری بدهند؛ تفوق از هم نکنند، با هم برادر بشوند ـ همه مجتمعاً در مقابل غرب؛ غربزده نباشند، در مقابل غرب بایستند دول شرق؛ حتی بوداییها، بایستند در مقابل غرب؛ غرب را عقبش بزنند. بعد در بین خودشان یک حکومت آرام، یک اجتماع آرام؛ همۀ ممالک سرجای خودش باقی؛ هیچ کدام به هیچ کدام تجاوز نکنند؛ همه با هم برادر باشند. اگر غیرْ خواست به آنها تجاوز کند، همه با هم همناله بشوند و جلو بروند. اگر مسلمین با هم متحد بشوند هیچ دولتی نمی‏تواند به آنها غلبه کند. اینها اشتباه است که خیر، آنها چه دارند و چه دارند؛ خیر، اینها نیست. شما عرضه ندارید؛ شما اغفال شدید.

و اما راجع به مملکت خودمان. اینکه با یک روز و دو روز نمی‏توانیم ما صحبتش را بکنیم، بدبختیهایی که ما در مملکت خودمان داریم. دولتها می‏آیند و می‏روند؛ هر دولتی هم می‏آید یک حزبی درست می‏کند ـ هر دولتی. شما از آن وقت تا حالا هر چه دیدید، یکی «حزب مردم» درست می‏کند، یکی حزب چی درست می‏کند، یکی «حزب ایران نوین» درست می‏کند، یکی حزب چه. هی حزب درست می‏کنند. اصلاً در ایران حزب معنا ندارد؛ در هیچ جای دنیا؛ مگر آنهایی که مثل ایران هستند. مملکت یک حزبی اصلاً معنا ندارد، حزب زوری معنا ندارد. سِجِلهای مردم را از دهات می‏گیرند؛ رجوع
کنید به این دهات ببینید سجلهایشان را می‏گیرند نامنویسی می‏کنند در حزب. این بیچاره نمی‏داند «ایران نوین» اصلاً یعنی چه! اطلاع از این ندارد، فضلاً از اینکه آن اساسنامه را بفهمد؛ اصلاً نمی‏فهمد این بیچاره «اساسنامه» چیست. این بیچاره‏ها را، این بی‏دینها می‏خواهند جمع کنند در یک محیطی زنده باد بگویند؛ فقط همین. از این جمعیت بدبخت بیچاره این معنا را می‏خواهند که اجتماع کنند، یک اجتماع انبوهی از جمعیتها بشوند، بعد دنبال اینها بیفتند و برایشان هورا بکشند و زنده‏باد بگویند. از اینها ـ بیچاره ـ همین قدر می‏خواهند.

آنجاهایی که حزب هست، دولتها از حزب وجود پیدا می‏کنند، نه اینکه اول دولت تشکیل بشود بعد حزب درست کند! بعد اتکا به آن پیدا کند! اینجا، خوب، شما می‏بینید اول دولت درست می‏شود. دولت هم به مجلس و به من و شما هیچ ربطی ندارد. اول دولت درست می‏شود. خودشان می‏گویند، من نمی‏گویم، خودشان می‏گویند ما به امر آمدیم و به امر می‏رویم؛ غلط هم هیچ کس نباید بکند؛ هیچ وکیلی هم غلط نکند. نمی‏کند هم! اول دولت تشکیل می‏شود؛ بعد که دولت تشکیل شد و سرنیزه دستش آمد، شروع می‏کند حزب درست می‏کند. آن وقت هم یک حزبی است که دولت از حزب پیدا شده! دولت ما حزبی است! دولت آقایان حزبی است! آقا! این را برای کی می‏گویی؟! منِ آخوند می‏فهمم، دول عالم نمی‏فهمند اینها را؟! آنها می‏خواهند تو اینطور باشی؛ می‏خواهند عقب افتاده باشی. دست بردارید آقا از این عقب افتادگی؛ مجد خودتان را حفظ کنید. اگر حزب می‏خواهید درست کنید، خوب، یک حزبی قبل از اینکه دولت شما پیش بیاید، یک حزبی درست کنید؛ و بعد هم حزب در مجلس، به طور[ی]که باید بشود، به طوری که قوانین اساسی و قانون اساسی و سایر قوانین اقتضا می‏کند، نماینده درست کنند؛ و بعد هم آقای وزیر، نخست وزیر متکی به نمایندگانی که از حزب پیدا شد و از جمعیت و از خواسته مردم و اینها پیدا شد؛ بعد می‏شود یک دولت متکی به حزب؛
متکی به ملت. اما شما اول دولتش را درست می‏کنید، اول نخست وزیرش درست می‏شود، بعد حزب درست می‏شود! این هم باز دولت حزبی است ! اینها را که روزنامه‏ها نمی‏توانند بنویسند؛ شاید بخواهند بنویسند اما غلط می‏کنند بنویسند! اینها نمی‏توانند که بنویسند. حالا ما طلبه‏ای هستیم کاری به اینها نداریم، آنها کار دارند؛ بسم‏اللّه‏، دوباره حاضریم.
یک بساط درست می‏کنند، بساط حزبی ـ این بساطی است که دارید می‏بینید. هر روز راه می‏افتند به یک جایی از پول این ملت بیچاره. آخر این ملت گرسنه... خدا می‏داند که من گاهی وقتها که به فکر می‏افتم که این آتیۀ ما، این زمستانِ آتیه چه خواهد شد، خوب ناراحتم؛ ما ناراحتیم. اینها امسال دیگر آیا نان دارند، ندارند؟ امسال هم که وضع خواربار خوب نیست؛ علوفه هم حتی ندارند. چه خواهد شد این زمستان سیاه به این ملت فقیر بدبخت؟ من نمی‏دانم چه خواهد شد. آیا دولتها در فکر هستند که حالا که زراعت اینها را زمین زدند، لااقل از همان بازار سیاهی که درست شده، از آنجا بگیرند بیاورند اینجا سیر کنند این بیچاره‏ها را؟ یا باز اینها شکم گرسنه بخوابند و گفته بشود که یک نفرْ دیگر نیست که سر گرسنه به بالین بگذارد! روزی چند نفرش پیش من می‏آیند ـ منی که هیچکاره‏ام.

این وضع حزب ایران؛ آن وضع مجلس ایران که همه‏تان بهتر از من می‏دانید یا مثل من؛ آن وضع روابط با اسرائیلشان. هر وقت که اینها من را، یعنی هر وقت نه، یک دفعه‏اش را که من را ملاقات کرد یکی از این سران قوم، گفت این اسرائیل تمام شد مسأله‏اش؛ اصلاً رفت؛ مسئله تمام شد. من نمی‏دانم چه قدرتی دارند اینها به خلاف واقع گفتن ـ همچو قدرت دارند که من متوجه را اغفال می‏کنند. گفت اسرائیل تمام شد. بعد از آنی که اسرائیل تمام شده، الآن که من اینجا نشسته ام برای شما صحبت می‏کنم، مزارع بسیار خوب ایران ـ بسیاری‏اش ـ در دست اسرائیل است! از ایلام به من نوشته اند که
مزارع خوب اینجا را داده‏اند اسرائیل چغندر بکارند. تابلویی زدند به کنار جاده که مزرعۀ نمونۀ ایران و اسرائیل! این آقایانی که اسرائیل را می‏گویند ما کنار زدیم. روزنامۀ اسرائیل که برای من آمده است، آورده‏اند، نوشته بود به اینکه سفیر اسرائیل در ایران، در تهران! آقایان می‏گویند که ما کاری نداریم به اسرائیل!! در دو روز پیش از این، سه روز پیش از این، در شانزده شهریور، در تهران، دروازه دولت، یک بساطی یهودیها درست کردند: چهارصد ـ پانصد نفر یهودی دزد دور هم جمع شده‏اند و خلاصۀ حرفشان این بوده که یک شعاری برای یکی داده‏اند، یک فحشی به یکی داده‏اند؛ آن وقت نوشته‏اند به اینکه مجدْ مال یهود است؛ یهود برگزیدۀ خداست؛ ما ملتی هستیم که باید حکومت کنیم؛ نمی‏دانم چه بکنیم؛ کذا؛ ما با دیکتاتوری مخالفیم؛ ما با هیتلری مخالفیم؛ ما کذا، کذا. اینها هم نطقهایشان بوده. آقایان هم به مرئی و منظر
[9]این دولت ما، این جمعیت می‏آیند آنجا و این حرفها را می‏زنند. خوب، اگر دیکتاتوری موقوف است و مخالف است که این... خوب جلوی این را بگیر دیگر؛ این کلمه را نگذار بگوید. تمام حرف برای اینکه بگویند چه کذا، و یکی دیگر را فحش بدهند. عیب است از یک مملکتی اتکای به یهود. این حرفی که ما می‏زنیم خیلی حرف بدی است؟! البته تلخ است به ذائقه‏ها؛ تلخ است به ذائقۀ شما؛ لکن بدبختی یک مملکت اسلامی است؛ بدبختی یک مسلمینی است که اتکا پیدا بکنند یا ارتباط پیدا بکنند یا پیمان ببندند با یک دولتی که الآن دشمن اسلام است و در مقابل اسلام ایستاده است و غصب کرده است فلسطین را.

من به دول اسلامی می‏گویم که آقا چرا سر نهر[10]دعوا می‏کنید؟ فلسطین مغصوب است؛ یهود را بیرون کنید از فلسطین؛ ای بی‏عرضه‏ها! خودشان که ریخته‏اند به جان هم. فلسطین مغصوب است، شما سر نهر دعوا می‏کنید؟! وقتی سر نهر دعوا کردید، تثبیت شد
حکومت اسرائیل بر فلسطین؛ این حکومت بود؟ این اعراب بیچاره را که بیرون ریختند، و الآن یک میلیون یا بیشترشان گرسنه و بیچاره خوابیده‏اند در بیابانها، اصلاً بیچاره و آواره شدند، آیا دول اسلامی نباید در این معنا اعتراضی بکنند؟ حرفی بزنند؟ با یک همچو دولتی که یک میلیون مسلمان یا بیشتر را بیرون ریخته و آواره کرده شما ائتلاف می‏کنید؟! اگر ائتلاف ندارید خوب در روزنامه بنویسید؛ اگر ائتلاف ندارید بگذار این حرفی که من می‏زنم در یکی از این چاپخانه‏ها نوشته بشود و منتشر بشود؛ اگر نگذاشتید، بدانید مؤتلفید؛ بدانید ائتلاف دارید با یهود؛ با اسرائیل. عمال اسرائیل را می‏بینید که در این مملکت چه کارها می‏کنند؛ چه چیزها هست. اخیراً یک خبری به من رسید که حالا برای خاطر اینکه خواهش کردند که من حرف نزنم حرفش را نمی‏زنم؛ گفتند درستش کردیم. در رادیو هم دیشب آمدند گفتند که گفته می‏شود؛ و یک چیزی هم گفته شده ولکن من خیلی این چیزها را باورم نمی‏آید؛ آدم دیرباوری هستم. خوب دیدند که ما امروز می‏خواهیم یک چهار تا کلمه نصیحت کنیم آقایان را، گفتند که مبادا از این هم اسم برده بشود؛ یک اصلاحی کردند؛ توی رادیو هم دیشب گفته شده است لکن من که حالا باز باور نکردم. اگر نگذارند باور کنم، یک روز دیگر هم اینجا صحبت می‏کنم؛ آن وقت آن مطلب را می‏گویم.
[11]

اینها ـ عمال اسرائیل در ایران ـ هر جا انگشت می‏گذاری می‏بینی که یکی از اینهاست مراکز حساس؛ مراکز خطرناک؛ واللّه‏، مراکز خطرناک برای تاج این آقا. ملتفت نیستند اینها. اینها آنها بودند که در شمیران تهران توطئه کردند ناصرالدین شاه را بکشند؛ مملکت ایران را قبضه کنند. شما تاریخ نگاه کنید؛ تاریخ که می‏دانید. در نیاوران توطئه کردند؛ در نیاوران چند نفر رفتند ناصرالدین شاه را ترور کنند.[12]و یک عده هم در
تهران بودند که حکومت را قبضه کنند. اینها حکومت را از خودشان می‏دانند. اینها در کتابهایشان نوشته‏اند، در مقالاتشان نوشته‏اند: حکومت مال ماست؛ باید ما یک سلطنت جدیدی به وجود بیاوریم؛ یک حکومت جدیدی به وجود
[بیاوریم]؛ حکومت عدل. همینهایی که یک همچو سوءنظرها و سوءنیتهایی را دارند، از دربار گرفته تا آن آخر مملکت، از این اشخاص آنجا موجودند.

آقا بترسید شما از اینها؛ یک جانورهایی‏اند اینها. در وزارتخانه موجود است؛ من انگشت رویش گذاشتم پیش یکی از وزرا، گفت نیست اینطور. بعد شاهد برایش فرستادم؛ شاهد برایش فرستادم که با سند نوشته بود که این‏جوری است. الآن هم موجود است و من اسم کثیفش را نمی‏برم. در وزارتخانه موجود است؛ در عرض می‏کنم که ارتش موجود است. خوب، ای ارتش محترم! توی دهن اینها بزن؛ تو مسلمانی. صاحب‏منصبان ارتش، خوب بسیارشان مردم خوبی هستند؛ با من هم گاهی رابطه دارند؛ یعنی رابطه‏ای که پیغام می‏دهند. اینها بعضی‏شان خوبند؛ خوب، جلو بگیرند از اینها؛ جلو بگیرند از یک اشخاصی که با مذهبشان مخالفند؛ با تخت و تاجشان مخالفند؛ با مملکتشان مخالفند؛ با استقلالشان مخالفند؛ با اقتصادشان مخالفند. خوب، شما جلو بگیرید؛ بروید خواهش کنید که اینها را بیرون کنند؛ از بزرگترها خواهش کنید.
واللّه‏ من خیر شما را می‏خواهم. من می‏ترسم یک روزی چشمهایتان را باز کنید هستی شما را از بین ببرند اینها؛ من از این می‏ترسم. یا بگذارید ما آنها را از بین ببریم. من یک روز از بین می‏برم؛ من نمی‏خواهم تشنج بشود. شما که میل دارید آرامش باشد، خودتان از بین ببرید. اگر نبرید یک روزی می‏بینید که یکجوری، یک ورق دیگر پیش می‏آید؛ یکوقت یک طور دیگر می‏شود. آن وقت نه من می‏توانم جلویش را بگیرم نه شما می‏توانید جلویش را بگیرید. این اوضاعی است که ما مواجه با آن هستیم؛ و می‏بینید و می‏بینیم؛ و نمی‏دانم که چه بکنیم، نمی‏دانم که راه اصلاح چه است.



راه اصلاح یک مملکتی فرهنگ آن مملکت است؛ اصلاح باید از فرهنگ شروع بشود. دست استعمار توی فرهنگ ما کارهای بزرگ می‏کند؛ نمی‏گذارد جوانهای ما مستقل بار بیایند؛ نمی‏گذارد در دانشگاه جوانهای ما درست رشد بکنند. اینها را از بچگی یک طوری می‏کنند که وقتی بزرگ شدند، اسلام هیچ و آنها همه، همه چیز. اگر فرهنگ درست بشود، یک مملکت اصلاح می‏شود. برای اینکه از فرهنگ است که در وزارتخانه‏ها می‏رود؛ از فرهنگ است که در مجلس می‏رود؛ از فرهنگ است که کارمند درست می‏شود. شما یک فرهنگ مستقل درست کنید یا بدهید ما درست کنیم، شما می‏ترسید از امریکا، می‏ترسید از دیگران، بدهید ما درست کنیم؛ اختیار فرهنگ را دست ما بدهید.

حالا تازه وزارت اوقاف هم آقایان می‏خواهند درستش کنند! به تخیل اینکه تقلید از یک مملکت دیگری؛ به تخیل اینکه روحانیت را تحت وزارتخانه ببرند. این خواب را به گور می‏برید ـ ان شاءاللّه‏. شما خیال می‏کنید که روحانیت اسلام را می‏شود مثل روحانیت مسیح کرد؟ هیچ امکان ندارد این. روحانیت شیعه مستقل است، مستقل؛ اتکا به هیچ جا ندارد. بیایند بگویند به کی اتکا دارد. این روحانیت مستقلی که اتکا ندارد به هیچ جا، این طلاب محترمی که با سی ـ چهل تومان در ماه ساخته‏اند و زحمت دارند می‏کشند، اینها دیگر نمی‏ترسیم ما که طرفدار یک مملکتی و یک دولت دیگری باشند؛ اینها مستقلند در افکار خودشان. اینها از تویشان آدم در می‏آید؛ اینها از تویشان «مدرس» در می‏آید؛ اینها از تویشان «سید حسن مدرس» در می‏آید. اینها نمی‏گذارند؛ امکان ندارد که ما بگذاریم که این هم بیاید تحت نظر فلان وزیر و فلان. فلان وزیر غلط می‏کند که همچو حرفهایی را می‏زند. اشتباه می‏کنند اینها؛ باز هم در اشتباهند.
باید یک وزارت فرهنگی، یک فرهنگ صحیح باشد؛ و فرهنگ هم حقش است
دست ما باشد. خوب ما در این مملکت یک وزارتخانه نداشته باشیم؟ همۀ وزرا از امریکا؟! خوب یکی‏اش هم از ما. خوب بدهید این فرهنگ را دست ما؛ ما خودمان اداره
[می‏کنیم]. ما یک کسی را وزیر فرهنگ می‏کنیم و اداره می‏کنیم. اگر از شما بهتر اداره نکردیم، بعد از ده ـ پانزده سال ما را بیرون کنید. تا یک مدتی دست ما بدهید، فرهنگ را دست ما بدهید، وزیر فرهنگ را از ما قرار بدهید، یک مدتی هم مهلت بدهید که ما کار را درست انجام بدهیم، اگر ما گفتیم که شما تحصیل نکنید؛ اگر ما گفتیم شما خوب تحصیل نکنید؛ اگر ما گفتیم شما به اعماق آسمان نروید. شما عرضه‏اش را ندارید؛ و الاّ، چون عرضه‏اش را ندارند می‏گویند روحانیون نمی‏گذارند، مملکت ما، حالا باز وقت این کارها نشده است. بفرمایید کی جلوتان را گرفته؟ بفرمایید کارخانۀ ذوب آهن بیاورید، کدام روحانی گفته نیاورید؟ هر کدام گفته بگویید تا ما بشناسیم. بفرمایید طیاره‏سازی کنید؛ اتومبیل‏سازی کنید؛ آقا، عرضه‏اش را ندارید، بیچاره‏ها! یک مملکت بی‏عرضه‏اید! و این هم که شما عرضه ندارید نه اینکه عرضۀ ذاتی ندارید، شما را دست استعمار این‏جور کرده است؛ غربزده هستید.
این حرفهای ما یک حرفهای کهنۀ پوسیده‏ای است که بله، دیگر کسی نمی‏خرد آن را؟! به شما قول می‏دهم که آلمان هم این را بخرد؛ شما نخرید. یک وزارتخانه دست ما بدهید، یک چند ساعت از این رادیو، که دارد موسیقی و بچه‏های ما را دارند سوق می‏دهند به فساد اخلاق، یک ـ دو ـ سه ساعتش را هم دست ما بدهید اما آزادمان بگذارید، نه اینکه برنامه‏اش هم خودتان بنویسید که این جوری برو بگو ـ ما را آزاد بگذارید، یک ـ دو ـ سه ساعت از برنامۀ رادیو دست ما بدهید، ما برایش تعیین می‏کنیم برنامه را که او صحبت کند؛ و من به شما قول می‏دهم که نه با سلطنت شما مخالفت داشته باشد، نه با وزارت شما مخالفت داشته باشد، نه با ریاست شما مخالفت؛ با هیچ کدام مخالفت ندارد. فقط اگر وزارت فرهنگ و دستگاههای فرستنده، یک مقداری، در دست ما باشد ما مردم را آشنا می‏کنیم؛ دنیا را آشنا می‏کنیم به احکام اسلام و اسلاممان؛ و فرهنگ را یک فرهنگ مستقل، یک فرهنگ مسْلم، یک فرهنگی که یک دانه عربش
وقتی می‏ایستاد جلو امپراتور، وقتی که می‏ایستاد، شمشیرش را درمی‏آورد و آن دیباجها را کنار می‏زد می‏گفت: رسول‏اللّه‏ فرموده است که ما لباس حریر
[در بر]نکنیم، ما روی جای حریر هم نمی‏نشینیم. ما این جور رجال درست می‏کنیم. آن وقت ببینید که اگر یک همچو رجالی از مکتب ما بیرون آمد و از فرهنگ ما بیرون آمد، این رجال تحت تأثیر استعمار می‏رود؟ لکن چه بکنیم که استعمار نخواهد گذاشت؛ دست خبیث استعمار نخواهد گذاشت که وزارت فرهنگ را دست ما بدهند؛ و الاّ حق با ماست؛ فرهنگ باید ما باشیم.
وزارت اوقاف می‏خواهید درست کنید، باید وزارت اوقاف از ما باشد، نه اینکه شما تعیین کنید. تعیین شما قبول نیست؛ شما ارزش ندارید که تعیین کنید؛ ما باید تعیین کنیم. بگذارید تعیین کنیم ما یک نفر را، یک آقایی را رئیس فرهنگش کنیم، یک نفر هم وزیر اوقافش بکنیم؛ اوقاف را، آن وقت ببینید که اینطوری که الآن دارد لوطی‏خور می‏شود نخواهد شد؛ تمام مطالب به خودش خواهد رسید. دست ما بدهید تا ببینید چه خواهد شد. آن وقت ببینید که ما با همین اوقاف این فقرا را غنی‏شان می‏کنیم؛ با همین اوقاف، با همین اوقاف، ما فقرا را غنی می‏کنیم. شما خاضع بشوید برای چند تا حکم اسلام، شما ما را اجازه بدهید که مالیات اسلامی را به آنطوری که اسلام با شمشیر می‏گرفت بگیریم از مردم، آن وقت ببینید که دیگر یک فقیر باقی می‏ماند؟ من برای شما راه هم می‏سازم؛ من برای شما کشتی هم می‏خرم. بگذارید. شما نخواهید گذاشت.
من می‏دانم این حرفهایی که می‏زنم بیهوده است؛ تمام شد. شما الآن تشریف می‏برید و بنده هم خواهم رفت؛ آنها هم که نخواهند گذاشت این مطالب را لکن خوب، چه بکنیم؛ دردی است که ما داریم؛ دردی است که ما داریم.

تبلیغات باید با ما باشد. آقا، ما مبلّغیم نه شما. تبلیغ باید با ما باشد. ما باید در رادیوها جا داشته باشیم برای تبلیغ. شما هر چه هم تبلیغ می‏کنید تبلیغ ضد اسلامی است؛ تبلیغ
اسلامی نیست که. معرفی کردید اسلام را به جوری که دانشجو از امریکا به من نوشته است که دانشجوها می‏گویند که هر چه بدبختی هست از اسلام است. ای بیچاره دانشجوها! هر چه بدبختی هست از سران اسلام است؛ از دول اسلامی است. اسلام یک روز هم در مملکت ما عمل نشده به آن ـ یک روز. خدا می‏داند که اسلام، یک روز به آن عمل نشده. خوب، چه کنم که ما نه وقت داریم که صحبت کنیم، نه حال داریم. تا هم می‏خواهیم ما دو تا کلمۀ این جوری بگوییم یکدفعه می‏بینیم دسته‏ها به راه افتاد و هی شرکت واحد، چهار هزار نفر می‏خواهد بیاورد و کی چند هزار نفر. مگر دعوا داری آقا؟ شرکت واحد با ما، شما شرکت واحد را چاقو را از سرش بردار، اگر همه نیامدند اینجا؛ همه می‏آیند اینجا و برای ما مجتمع می‏شوند. با زورْ یک مملکتی را می‏خواهید اداره کنید؟ واللّه‏ با زور نمی‏شود.
یک قدری اصلاح کنید خودتان را؛ یک قدری اوضاع خودتان را درست بکنید. حالا ما وقتی می‏آییم سراغ اصلاحات، آقایان «اصلاحات» کردند! یکی از اصلاحات بزرگ آقایان تعطیل جمعه است! شما ملاحظه کنید این مطلبی که من عرض می‏کنم، به همۀ ایران موظفید برسانید، به همۀ ایران موظفید برسانید. تعطیل جمعه ـ با زور ـ بی‏خواست اصناف بیچارۀ گرسنه. عرض می‏کنم، که اگر تعطیل نکنند هشتاد تومان جرم یا چند تومان جرم، اینطور چیزها؛ با باز بودن مراکز فساد. سینماها مجبورند باز باشند؛ تئاترها باید باز باشند؛ می‏گویند مراکز فساد دیگر هم باید باشد، من اسمش را نمی‏برم؛ ولی اینکه عرض کردم در روزنامه بود. از صبح تا عصر اینها باید باز باشند. اصناف بسته؛ بازار بسته؛ فردا سراغ قم هم می‏آیند. گفته بودند که قم هم از ما خواسته‏اند؛ همان خواسته‏ای که تهران خواسته بودند. قم هم بیچاره‏ها خواسته‏اند. این «خواسته»ها همه تا صبح که چشمشان را از خواب باز می‏کنند ببینند آیا کجا خواسته‏اند؟ فوراً می‏نویسند فلان خواسته؛ آن روزنامه هم شروع می‏کند به نوشتن. این روزنامه‏ها خائنند به مملکت ما بعضی‏شان. یک جمعۀ تعطیل و یک جوانهای اول شباب و باز بودن مراکز فساد؛ تهیه کردن عیش و نوش برای آنها هر طور! بعد از ده سال، دیگر یک جوان سالم برای این
مملکت باقی نمی‏ماند. خدا خائن را لعنت کند
[آمین حضار]. یک جوان سالم برای شما باقی نمی‏ماند، تمام به مراکز فساد کشیده می‏شوند.

من به شما آقایان توصیه می‏کنم، برسانید به این مملکت، برسانید به همۀ اطراف این مملکت، که آقا در مقابل یک همچو کاری که جوانهای شما را دارند فوج فوج از دستتان می‏گیرند، مجامع دینی درست کنید. در جمعه‏ها که آنها می‏خواهند شما را به مراکز فساد بکشند، مجامع تبلیغاتی درست کنید؛ مردم را دعوت به دین بکنید؛ مصالح روز را به مردم بگویید؛ مفاسد روز را به مردم بگویید. موظفیم ما به این معنا؛ باید این کار بشود. اگر این کار نشود، از دست می‏برند جوانهای شما را. برای جوانها یک مراکزی درست کنید که در آنجا تبلیغ بشوند آنها؛ گفته بشود مطالب؛ مفاسدی که در این مملکت واقع می‏شود گفته بشود؛ تا اندازه‏ای که سازمان[13]می‏گذارد.
و الاّ این تعطیل جمعۀ الزامی، برای استراحت این طبقۀ زحمتکش نیست؛ برای این است. حالا شاید هم ان شاءاللّه‏ مقصدشان این نباشد لکن طبعاً اینطوری است؛ طبعاً اینطوری است که اگر چنانچه مراکز فساد را باز گذاشتند و مجامع عمومی هم بسته شد، طبعاً اینطوری است که کشیده می‏شوند به مراکز فساد. الآن شما حتماً بدانید که در این دو ـ سه هفته‏ای که تعطیل را انجام دادند و بیچاره مردم را از این بیچاره‏تر می‏خواهند بکنند، این میوه‏های مردم فاسد می‏شود؛ این گرسنه‏های بیچاره یک روز باید بروند نان پیدا بکنند، ندارند؛ علاوه بر این معنا شما بروید ملاحظه کنید ببینید که در یک ماه پیش از این تا حالا سینماها چقدر فرق کرده است؛ شاید با سینماها یک بست‏وبندی در کار باشد؛ شاید آنهایی که تبلیغ این مطالب را می‏کنند ـ شاید ـ از سینماها و مراکز فساد، حق حسابی می‏گیرند برای اینکه این کار را بکنند؛ و الاّ اول انسان باید یک چیزی تهیه کند برای این ملت، یک چیز سالم، تفریح سالم. اینها عبارت از آن است که اینها را به فساد می‏کشد.
یک تفریح صحیح شرعی، یک تفریح سالم، صحیح، اول برای اینها درست کنید، بعد درها را ببندید تا این بیچاره‏ها راه بیفتند طرفش. شماآن کار را نکردید، مراکز فساد را باز گذاشتید و در دکانها را هم بستید. این اگر سوء نیت هم نداشته باشید طبعاً اینطور می‏شود؛ و اگر سوء نیت ندارید حالا من به شما رساندم مطلب را. اگر بعد از این گفتۀ من و رسیدن به مراکزی که این کارها را انجام می‏دهند باز هم به قوت خودش باقی باشد، سوء نیت دارند؛ معلوم می‏شود سوء نیت دارند؛ معلوم می‏شود باز یک «دستور» تازه رسیده است.
خداوندا، بیدار کن اینها را.[آمین حضار]خداوندا، دشمنان اسلام را ذلیل کن.[آمین حضار]خداوندا، سران ممالک اسلامی را به وظایف خودشان آشنا کن.[آمین حضار]خداوندا، دست استعمار را قطع کن.[آمین حضار]خداوندا، دست کسانی که از طریق استعمار می‏خواهند این مملکت را بِبَرَند قطع کن[آمین حضار].
والسلام علیکم و رحمة‏اللّه‏ و برکاته

1 ـ بخشی از آیۀ 18 سورۀ زمر: «کسانی که سخن را می‏شنوند و بهترینش را پیروی می‏کنند». 
2 ـ عید قربان. 
3 ـ بخشی از آیۀ 13 سورۀ حجرات: «بدرستی که گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست».
4 ـ و هر کدام دیگری را لعن می‏کند. 
5 ـ از روی ترساندن یا امیدوار ساختن یا فریب دادن. 
6 ـ ثابت پاسال، سرمایه دار بهایی مدیر عامل وقت تلویزیون ایران. 
7 ـ شرق شناس فرانسوی؛ نویسندۀ کتاب معروف تاریخ تمدن اسلام و عرب. 
8 ـ کرور، واحد شمارش ایران در گذشته، معادل پانصدهزار نیم میلیونو عرفاً کنایه از کثرت است. 
9 ـ در معرض دید و نظر.
10 ـ رود اردن؛ در مرز اردن و فلسطین. 
11 ـ تبدیل سوگند به قرآن کریم در مراسم تحلیف نظامیان به سوگند به کتاب آسمانی، به جهت هموار نمودن راه نفوذ بهاییها به ارتش.
12 ـ عامل این ترور بابیها بودند. 
13 ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور ساواک. 

هیچ نظری موجود نیست: