گاهی به خودم می گفتم : چرا بعضی از احکام دینی را ساده تر و منطقی نمی کنند که هم دین منطقی تری داشته باشیم و هم آسایش بیشتری ؟
بتدریج متوجه شدم که برخلاف تصور اعتقادات دینی اختیاری نیست بلکه سازمان و تشکیلاتی دارد و این قواعد با موجودیت آن سازمان و تشکیلات گره خورده است .
برای همین است که هر اصلاح طلب دینی واقعی به مجرد ظهور به آخوند ها به عنوان نماد و مظهر این تشکیلات متصلب و مرتجع می تازد .
در مسیر منطقی کردن شریعت و مقررات دین ، ناگزیر اصول و خاستگاه این مقررات در معرض خطر قرار می گیرند .
مهمل بودن بسیاری از روبنا و ظواهر شریعت برای همه مردم روشن است اما به حرمت و ترس از همان مفاهیم بنیادی از تاختن علنی به آنها و همچنین اندیشه کردن در مفاهیم زیربنایی خودداری می کنند ، همواره در برزخی میان دانسته ها و ندانسته ها بسر می برند .
عدم دخل و تصرف در ندانسته ها برای بسیاری از مردم حکم همان دین داری و وفاداری به مفاهیم دینی را دارد ، زیرا بمجرد چند و چون کردن در مفاهیم بنیادی با نگاه های متعجب و هراسناک متولیان دینی یا دینداران قشری حاضر در محیط زندگی شان روبرو خواهند شد .
اما دینداران مدعی روشنفکری و ناگزیر از حضور در محافل علمی ، ناگزیر از دانستن مفاهیمی و ناگزیر از گفتگو و ابراز نظر در باره مسائلی هستند که بالاجبار به تناقض موجود در بین بسیاری از گزاره های زیربنایی دین پی خواهند برد .
از آن جایی که محیط پیرامون به آنها اجازه افشای دریافت ها را نمی دهد شاید تا مدتی به واپس زدن این افکار وقت گذرانی کنند .
این افراد پس آگاه شدن از این تناقض ها ، معمولا راه پنهان ساختن این وقوف و آگاهی را در پیش می گیرند و شاید حافظ گونه زیر لب چنین زمزمه کنند :
گفتگو آیین درویشی نبود ، ور نه با تو ماجراها داشتیم
فشار روانی ناشی از این پنهان کاری فرد را دچار افسردگی و دلمردگی و اختلالات دیگر می سازد .
کشمکش و تناقض فکری ، در نهایت منجر به تناقض و اختلال در رفتار می گردد .
تا این که ناگاه با نوعی خاص از رفتار روبرو می شوند :
نوع خاصی که در ضمن باقی ماندن بر اعتقادات زیربنایی و از دست ندادن مقبولیت اجتماعی و امروزه امکانات دولتی و عمومی ، برخلاف گذشته می توانند فشار روانی خودشان را نیز تخلیه کنند و به شخصیت موهومی در گذشته یا حال بتازند .
این شخصیت موهوم هویت خاصی ندارد
بتدریج متوجه شدم که برخلاف تصور اعتقادات دینی اختیاری نیست بلکه سازمان و تشکیلاتی دارد و این قواعد با موجودیت آن سازمان و تشکیلات گره خورده است .
برای همین است که هر اصلاح طلب دینی واقعی به مجرد ظهور به آخوند ها به عنوان نماد و مظهر این تشکیلات متصلب و مرتجع می تازد .
در مسیر منطقی کردن شریعت و مقررات دین ، ناگزیر اصول و خاستگاه این مقررات در معرض خطر قرار می گیرند .
مهمل بودن بسیاری از روبنا و ظواهر شریعت برای همه مردم روشن است اما به حرمت و ترس از همان مفاهیم بنیادی از تاختن علنی به آنها و همچنین اندیشه کردن در مفاهیم زیربنایی خودداری می کنند ، همواره در برزخی میان دانسته ها و ندانسته ها بسر می برند .
عدم دخل و تصرف در ندانسته ها برای بسیاری از مردم حکم همان دین داری و وفاداری به مفاهیم دینی را دارد ، زیرا بمجرد چند و چون کردن در مفاهیم بنیادی با نگاه های متعجب و هراسناک متولیان دینی یا دینداران قشری حاضر در محیط زندگی شان روبرو خواهند شد .
اما دینداران مدعی روشنفکری و ناگزیر از حضور در محافل علمی ، ناگزیر از دانستن مفاهیمی و ناگزیر از گفتگو و ابراز نظر در باره مسائلی هستند که بالاجبار به تناقض موجود در بین بسیاری از گزاره های زیربنایی دین پی خواهند برد .
از آن جایی که محیط پیرامون به آنها اجازه افشای دریافت ها را نمی دهد شاید تا مدتی به واپس زدن این افکار وقت گذرانی کنند .
این افراد پس آگاه شدن از این تناقض ها ، معمولا راه پنهان ساختن این وقوف و آگاهی را در پیش می گیرند و شاید حافظ گونه زیر لب چنین زمزمه کنند :
گفتگو آیین درویشی نبود ، ور نه با تو ماجراها داشتیم
فشار روانی ناشی از این پنهان کاری فرد را دچار افسردگی و دلمردگی و اختلالات دیگر می سازد .
کشمکش و تناقض فکری ، در نهایت منجر به تناقض و اختلال در رفتار می گردد .
تا این که ناگاه با نوعی خاص از رفتار روبرو می شوند :
نوع خاصی که در ضمن باقی ماندن بر اعتقادات زیربنایی و از دست ندادن مقبولیت اجتماعی و امروزه امکانات دولتی و عمومی ، برخلاف گذشته می توانند فشار روانی خودشان را نیز تخلیه کنند و به شخصیت موهومی در گذشته یا حال بتازند .
این شخصیت موهوم هویت خاصی ندارد
...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر