۱۳۹۳ شهریور ۱۶, یکشنبه

بی آبروسازی رقبا ، از سری "چرا برانداز نداریم ؟"

بی آبرو کردن سایر رقبای سیاسی : 
یکی از رقبای سیاسی ، در واقع قوی ترین باند جبهه سیاسی در کشور ما یعنی روحانیون ، زندگی خاص و بسته ای دارند . 
رفت و آمد بسیار محدود و حساب شده ای با دیگران دارند و مسائل شان با اختفا و پنهان کاری رفع و رجوع می شود . 
بخاطر عقاید و مسلک مذهبی عواطف و احساسات بسیار کنترل شده ای دارند و از آن به تقوا یاد می شود . 
از بدو انقلاب و حتی قبل از آن به طور طبیعی و معمولی پروژه بی آبرو و بی اعتبار ساختن رقبا آغاز شده بود ، به طور مثال توجه کنید به این نامه آقای مطهری به آقای خمینی که رقیب خودش دکتر علی شریعتی را چگونه بی اعتبار می کند :
دقت کنید که درگذشت ( یا شهادت ) شریعتی در خارج را مصداق آیه  "وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَهُ وَ اللَهُ خَیْرُ الْمَـٰکِرِین"  تلقی کرده است ! .
ضمنا عنوان نموده که پس از مذاکره با بعضی دوستان مشترک قرار بر این شده در باره مسائل شخصی وی از قبیل : "صداقت داشتن و صداقت نداشتن و از قبیل التزامات عملی"  سخن نگوید یعنی در مورد نماز خواندن یا نخواندن ، ریش تراشیدن و این گونه مسائل فعلا ، دیگر ، چیزی نگوید !

  ...
قسمتی از نامه‌ی مطهری به امام خمینی، که درباره‌ی علی شریعتی است، به نقل از کتاب «سیری در زندگانی استاد مطهری» (انتشارات صدرا):

اما مسئله چهارم: مسأله‌ی شریعتی‌هاست. در نامه‌ی قبل معروض شد که: پس از مذاکره با بعضی دوستان مشترک قرار بر این شد که بنده دیگر درباره‌ی مسائلی که به شخص او مربوط می‌شد، از قبیل صداقت داشتن و صداقت نداشتن و از قبیل التزامات عملی سخنی نگویم ولی انحرافاتی که در نوشته‌های او هست به صورت خیرخواهانه و نه خصمانه تذکّر دهم. ولی اخیراً می‌بینم گروهی که عقیده و علاقه‌ی درستی به اسلام ندارند و گرایش‌های انحرافی دارند، با دسته‌بندی‌های وسیعی در صدد این هستند که از او بتی بسازند که هیچ مقام روحانی جرأت اظهار نظر در گفته‌های او را نداشته باشد. این برنامه در مراسم چهلم او در مشهد--متأسّفانه با حضور بعضی از دوستان خوب ما--و پیشتر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد، تحت عنوان اینکه بعد از سیّد جمال و اقبال و بیش از آنها این شخص رنسانس اسلامی به وجود آورده و اسلام را نو کرده و خرافات را دور ریخته، و همه باید به افکار او بچسبیم. ولی خوشبختانه با عکس‌العمل شدید گروهی دیگر مواجه شد، و بعلاوه هوشیاری و حسن نیّت امام مسجد که متوجّه شد توطئه‌ای علیه روحانیّت بوده در شبهای آخر فی‌الجمله اصلاح شد.
عجبا! می‌خواهند با اندیشه‌هائی‌ که‌ چکیده‌ی افکار ماسینیون‌، مستشار وزارت‌ مستعمرات‌ فرانسه‌ در شمال‌ آفریقا و سرپرست‌ مبلّغان‌ مسیحی‌ در مصر، و افکار گورویچ‌، یهودی‌ ماتریالیست‌، و اندیشه‌های‌ ژان‌ پُل‌ سارتر، اگزیستانسیالیست‌ ضدّ خدا، و عقائد دورکهایم‌، جامعه‌شناسی که‌ ضدّ مذهب‌ است‌، اسلام‌ نوین‌ بسازند! پس‌ و علی‌ الاسلام‌ السّلام‌. به‌ خدا قسم‌ اگر روزی‌ مصلحت‌ اقتضا کند که‌ اندیشه‌های‌ این‌ شخص‌ حلاّجی‌ شود و ریشه‌هایش‌ به‌ دست‌ آید و با اندیشه‌های‌ اصیل‌ اسلامی‌ مقایسه‌ شود، صدها مطالب‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ بر ضدّ اصول‌ اسلام‌ است‌، و بعلاوه‌ بی‌پایگی‌ آنها روشن‌ می‌شود. من‌ هنوز نمی‌دانم‌ فعلاً چنین‌ وظیفه‌ای‌ دارم‌ یا ندارم‌؛ ولی‌ با اینکه‌ می‌بینم‌ چنین‌ بت‌سازی‌ می‌شود، فکر می‌کنم‌ که‌ تعهّدی‌ که‌ درباره‌ی این‌ شخص‌ دارم‌ دیگر ملغی‌ است‌. در عین‌ حال‌ منتظر اجازه‌ و دستور آن‌ حضرت‌ می‌باشم‌.
کوچک‌ترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیّت است. او همکاری روحانیّت با دستگاه‌های ظلم و زور علیه توده‌ی مردم را به صورت یک اصل کلّی اجتماعی درآورد. مدّعی شد که مَلِک و مالک و ملّا، و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشته‌اند. این اصل معروف مارکس و به عبارت بهتر مثلّث معروف مارکس را که دین و دولت و سرمایه سه عامل همکار بر ضدّ خلقند و سه عامل از خودبیگانگی بشرند، به صد زبان پیاده کرد. منتهی به جای دین، روحانیّت را گذاشت. نتیجه‌اش این شد که جوان امروز به اهل علم به چشم بدتری از افسران امنیّتی نگاه می‌کند. و خدا می‌داند که اگر خداوند از باب «وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَهُ وَ اللَهُ خَیْرُ الْمَـٰکِرِین» در کمین او نبود، او در مأموریّت خارجش چه به سر روحانیّت و اسلام می‌آورد.
تبلیغاتی‌ در اروپا و آمریکا له‌ او از زهد و ورع‌ و پارسائی‌ تا خدمت‌ به‌ خلق‌ و فداکاری‌و جهاد در راه‌ خدا و پاکباختگی‌ در راه‌ حقّ شده‌ است‌. و بسیار روشن‌ است‌ که‌ دستهای‌ مرموزی‌ در کار بوده‌ و دوستان‌ خوب‌ شما در اروپا و آمریکا اغفال‌ شده‌اند. من‌ لازم‌ می‌دانم‌ که‌ حضرتعالی‌ گاهی‌ برخی‌ افراد بصیر را ولو به‌ طور خفا به‌ اروپا و آمریکا بفرستید، جریان‌ها را از نزدیک‌ ببینند و گزارش‌ دهند؛ که‌ به‌ عقیده‌ی بعضی‌ از دوستانتان‌ در آنجا پاره‌ای‌ از حقائق‌ از حضرتعالی‌ کتمان‌ می‌شود.
گروه‌های‌ چهارگانه‌ی فوق‌ با من‌ به‌ حساب‌ اینکه‌ تا اندازه‌ای‌ اهل‌ فکر و نظر و بیان‌ و قلم‌ هستم‌ به‌ شدّت‌ مبارزه‌ می‌کنند. شایعه‌ برایم‌ می‌سازند، جعل‌ و افترا می‌بندند، بطوریکه‌ خود را مصداق‌ آن‌ شعر فارسی‌ می‌بینم‌ که‌ محقّق‌ اعظم‌ خواجه‌ نصیرالدّین‌ طوسی‌ در آخر «شرح‌ اشارات‌» به‌ عنوان‌ زبان‌ حال‌ خود آورده‌ است‌:
به‌ گرداگرد خود چندان‌ که‌ بینم / بَلا انگشتریّ و من‌ نگینم‌ 
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
دقت کنید که تازه این نامه پس از فوت ایشان بوده است ! ، یعنی زمانی که به مصداق "ومکرو و مکرو الله والله خیر الماکرین" ، تازه دل شان هم خنک شده بوده است .
درست مثل این می ماند که امروزه یک نفر بگوید : 
به مصداق آیه "و مکرو و مکروالله والله خیرالماکرین" ، مکر آقای مطهری در برقراری سلطنت فقیهان اول بار به خودش بازگشت و به جزای اش رسید . 
به هر روی علت این که این بی اخلاقی ها ( که در فرهنگ و حال و هوای جامعه فضلا و علمای اخلاق روحانی  اتفاقا نسبت به آن حساس می باشند ) فاش و شفاف به اطلاع عموم نرسیده دایره بسته ای است که تا پیش از انقلاب روحانیون درون آن می زیستند و سبک زندگی و پنهان کاری های شان آنان را از فاش (اکسپوز) گردیدن در محافل عمومی مصون نگاه می داشت .
حال آن که همان گونه که دیدیم ، سایر رقبای ایشان (همانند دکتر شریعتی) در انظار عمومی تا سر حد امکان بد نام و بی اعتبار گردیده اند .

هیچ نظری موجود نیست: