روزی میان گفتگو با دوستان گفتم :
"صادق هدایت تفکر اش دین خویانه بود و برای خودکشی کردن لازم است آدم تفکر دینی ( آن چه امروزه تحت عنوان اندیشه دینی معروف و مشهور است ) داشته باشد" ! .
کسی که زیر بنای فکری اش دینی نباشد حیات برای اش فرصت ذی قیمتی است که مفت به چنگ اش درآمده و بایستی بهترین استفاده را از آن بنماید .
ولی کسی که از قبل وجود داشته و بعد هم وجود خواهد داشت ، خوب ، این میانه می تواند برای پروردگارش ناز کند ، قهر کند ، با دست پس بزند ، با پا پیش بکشد و این جور ادا و اطوار ها ! .
امروز به نوشته ای از هدایت بر خوردم که از اتفاق مصداق همین استدلال است :
[ . . . حس می کردم این دنیا برای من نبود.برای یک دسته آ دم های بی
حیا،پررو ،گدامنش، معلومات فروش ، چاروادار وچشم ودل گرسنه بود، برای کسانی
که به فراخور دنیا آفریده شده بودندو از زورمندان زمین وآسمان مثل سگ جلوی
دکان قصابی که برای یک تکه لته دم می جنبانند، گدایی میکردندوتملق میگفتند
. . . ]
برای این که بتوان با زندگی :
منطقی یا غیر منطقی ،
طلب کارانه یا حق شناسانه ،
برخورد کرد بایستی مرجعی عادل و شنوا را در راس آن به رسمیت شناخت .
مرجعی که حق ندارد بی عدالتی کند .
صاحب خانه ای که بی دلیل و بی منطق و بیهوده ، خانه بنا نکرده است . ( و ما خلقناکم عبثا )
شاید چنین بوده که در پاره ای فراز ها در متون دینی چنین صفاتی راه یافته : جبار متکبر مهیمن .
... راستی ! ، نظر شما در این رابطه چه بود ؟
۱ نظر:
داوری رسایی نیست. چنین دیفالتی default در همگان هست. هرکس با یک خدا یا یک موهومی خود را و جهان را می سنجد. ممکن است. این ناشی از نهادینه شدن قیاس در مغز است.
ارسال یک نظر