اندیشیدن در دنیای ما (در فرهنگ ، معارف و اندیشه ما ) کار هولناکی است ، نتیجه هولناکی دارد ! .
از هر طرف که رفتم جز حیرت ام نیفزود ... زینهار از این بیابان وین راه بی نهایت ( حافظ ) .
تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست ( حافظ ) .
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون ، تنم را دوزخی سازد دو چشم ام را کند جیحون (مولوی) .
عقل ام بدزد لختی ... ( سعدی )
این عقل فضول پیشه ... ( خیام ) .
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد ( حافظ )
...
و یا آن روح بیچونی کز اینها جمله بیرونی ، که در وی سرنگون آمد تأملها و فکرتها
...
چو زلف خود رسن سازد ز چهها شان براندازد ، کشدشان در بر رحمت رهاندشان ز حیرتها ( مولوی)
باز هم غزل دیگری از مولوی :
اساسا ( بیخی : پارسی کابلی ) در اشعار فردوسی "اندیشه" بیشتر به معنی ترسیدن ، نگران بودن ، حذر کردن ، به کار رفته است :
سرانجام رفتم سوی بیشهای ... که کس را نه زان بیشه اندیشه ای ( کسی نگرانی نداشت )
یک امشب به می شاد داریم ، دل ... وز اندیشه (نگرانی) آزاد داریم ، دل
چرا ؟
از هر طرف که رفتم جز حیرت ام نیفزود ... زینهار از این بیابان وین راه بی نهایت ( حافظ ) .
تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست ( حافظ ) .
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون ، تنم را دوزخی سازد دو چشم ام را کند جیحون (مولوی) .
عقل ام بدزد لختی ... ( سعدی )
این عقل فضول پیشه ... ( خیام ) .
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد ( حافظ )
...
مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند ، و یا گنجینه رحمت کز او پوشند خلعتها
چو زلف خود رسن سازد ز چهها شان براندازد ، کشدشان در بر رحمت رهاندشان ز حیرتها ( مولوی)
باز هم غزل دیگری از مولوی :
ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم ، کز بهر این آوردهای ما را ز صحرای عدم
تا جان ز فکرت بگذرد وین پردهها را بردرد ،
زیرا که فکرت جان خورد (جان را می کاهد) ، جان را کند هر لحظه کم
زیرا که فکرت جان خورد (جان را می کاهد) ، جان را کند هر لحظه کم
ای دل خموش از قال (گفتگوی او ، فکر او ) او واقف نهای ز احوال او ،
بر رخ نداری خال او گر چون مهی ای جان عم
بر رخ نداری خال او گر چون مهی ای جان عم
اساسا ( بیخی : پارسی کابلی ) در اشعار فردوسی "اندیشه" بیشتر به معنی ترسیدن ، نگران بودن ، حذر کردن ، به کار رفته است :
سرانجام رفتم سوی بیشهای ... که کس را نه زان بیشه اندیشه ای ( کسی نگرانی نداشت )
یک امشب به می شاد داریم ، دل ... وز اندیشه (نگرانی) آزاد داریم ، دل
چرا ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر