۱۳۹۴ تیر ۲۹, دوشنبه

تاثیرات جزم اندیشی روی سبک تفکر

اندیشیدن در دنیای ما (در فرهنگ ، معارف و اندیشه ما ) کار هولناکی است ، نتیجه هولناکی دارد ! .
از هر طرف که رفتم جز حیرت ام نیفزود   ...    زینهار از این بیابان وین راه بی نهایت ( حافظ ) .
تبارک الله از این فتنه ها که در سر ماست ( حافظ ) .
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون   ،   تنم را دوزخی سازد دو چشم ام را کند جیحون (مولوی)   .

عقل ام بدزد لختی ... ( سعدی )
این عقل فضول پیشه ... ( خیام ) .
مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست 
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد ( حافظ ) 
...
مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند   ،   و یا گنجینه رحمت کز او پوشند خلعت‌ها
 و یا آن روح بی‌چونی کز این‌ها جمله بیرونی  ،  که در وی سرنگون آمد تأمل‌ها و فکرت‌ها
...
چو زلف خود رسن سازد ز چه‌ها شان براندازد   ،  کشدشان در بر رحمت رهاندشان ز حیرت‌ها  ( مولوی)

باز هم غزل دیگری از مولوی : 
ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم  ،  کز بهر این آورده‌ای ما را ز صحرای عدم
تا جان ز فکرت بگذرد وین پرده‌ها را بردرد   ،    
زیرا که فکرت جان خورد  (جان را می کاهد) ، جان را کند هر لحظه کم
ای دل خموش از قال (گفتگوی او ، فکر او ) او واقف نه‌ای ز احوال او   ،  
بر رخ نداری خال او گر چون مهی ای جان عم

اساسا ( بیخی : پارسی کابلی )  در اشعار فردوسی "اندیشه"  بیشتر به معنی ترسیدن ، نگران بودن ، حذر کردن ، به کار رفته است :
سرانجام رفتم سوی بیشه‌ای            ...    که کس را نه زان بیشه اندیشه‌ ای  ( کسی نگرانی نداشت )
یک امشب به می شاد داریم ، دل   ...     وز اندیشه (نگرانی)  آزاد داریم ، دل

چرا ؟  

هیچ نظری موجود نیست: