۱۳۹۵ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

شناخت و تحلیل تفکر شریعتی گونه

یکی از پست های تحلیل نظرات دکتر شریعتی بدین مضمون را مشاهده نمودم :
بررسی جهل، نفع، ترس

بخشِ اول : جهل
از نظرِ شریعتی، انسان، به سه دلیل، به سوی کارهای زشت می‌رود: جهل، نفع، ترس. حال به بررسی‌ی عاملِ "جهل" می‌پردازیم.
.
در نگاهِ شریعتی، "جهل"، به معنا‌ی فقدانِ "خودآگاهی" (حکمت) در انسان است. شریعتی، جهل را، در برابرِ "علم" و "آگاهی" قرار نمی‌دهد، بلکه، آن را، در برابرِ "خودآگاهی" (حکمت) قرار می‌دهد. به عبارتی، اگر کسی، تحصیل‌کرده‌ی دانشگاهِ هاروارد هم باشد، لزوماً به معنای این نیست که، این فرد، دیگر "جاهل" نیست. چرا که، همان فردِ تحصیل‌کرده هم، ممکن است، اصلاً بویی از آن "خودآگاهی"ی اخلاقی و انسانی (حکمت) نبرده باشد، هر چند که، تحصیلات، در شرایطی، ابزار و بسترِ بسیار مهمی، در کسب و تعمیقِ خودآگاهی (حکمت) است.
.
من، در شرحِ یک سه‌گانه‌ی دیگرِ شریعتی، یعنی "شور و شعور و شرف"، گفتم که، انسان‌های بسیاری، علی‌رغمِ این که، از "شور" و شوقِ بسیاری، برای انسان بودن، برخوردارند، و در همان حال، انسان‌های با "شرف"ی هم هستند، اما، به دلیلِ عدمِ برخورداری از "شعور"، که اکثریتِ مردم چنین‌اند، دست به کارهایی زشت می‌زنند، و حتی، بر علیهِ خویش و خانواده‌ی خویش و طبقه‌ی خویش و ملتِ خویش، عمل می‌کنند. آن "شعور"، همان است که، شریعتی در اینجا، آن را، "خودآگاهی" (حکمت) خوانده است.
.
شریعتی، در شرحِ "جهل"، بسیار تاکید کرده است که، جهل، در برابرِ "خودآگاهی" است، همان که، در قرآن، و بینشِ سقراطی، "حکمت" و "علم"، خوانده شده است، و نه در برابرِ "دانش"، یعنی "ساینس" به زبانِ انگلیسی، که در دبستان و دبیرستان و دانشگاه می‌آموزیم. و به این مساله اشاره می‌کند که، دانش، هرگز انسان را، از ارتکابِ جنايات، و بي‌عدالتي‌ها، مانع نشده است، بلکه، تنها شکلِ جنايات و ارتکابِ جرم را، این دانشمند، فرد يا جامعه‌ی دانشمند، تغيير مي‌دهد، و حتي، دامنه‌ی آن را نيز، وسيع‌تر مي‌سازد!
.
در نگاهِ شریعتی، "جهل"، یکی از سه عاملِ فردی‌ی، و نه اجتماعی، انحرافِ افراد است. چه افرادِ عامی، و چه افرادِ تحصیل‌کرده! و جهل، یعنی عدمِ برخورداری‌ی انسان از خودآگاهی‌ی اخلاقی و انسانی، و به تعبیرِ قرآنی و سقراطی، "حکمت"، زمینه‌سازِ فرو رفتنِ انسان، در منجلابِ زشتی‌ها و بدی‌ها و انحرافاتِ گوناگون است. چون، فقدانِ خودآگاهی‌ی اخلاقی و انسانی، انسان را، بازیچه‌ی نیروهای درونی و بیرونی، و به ویژه، بازیچه‌ی طبقه‌ی حاکمِ بر جامعه خواهد ساخت. و انسان، در چنین "جهل"ی، برده‌ی تامینِ نیازهای غریزی، و نیز، برده‌ی تامینِ نیازها و منافعِ طبقه‌ی حاکم است.
.
ما، با نگاهی به فرهنگِ جامعه، و تجزیه و تحلیلِ عللِ جهل و انحطاطِ فرهنگی‌ی مردم، و کشفِ عواملِ کورکننده‌ی خودآگاهی‌ی مردم، دستانِ پنهان و آشکارِ "استحمارِ نو" (غرب‌زدگی)، و به ویژه، "استحمارِ کهنه" (مذهبِ ارتجاعی) را، به روشنی، می‌بینم. که با تکیه بر رسانه‌های عظیمِ نوشتاری، صوتی، و تصویری، و با یاری‌ی روشنفکرانِ مداحِ نظامِ سرمایه‌داری‌ی غرب از یک سو، و تکیه بر امکاناتِ دولتی و ملی، و طبقه‌ی تزویرگرِ روحانیتِ ارتجاعی و سرکوبگر و فریب‌کار از سوی دیگر، تمامی‌ی تلاشِ خویش را، برای فریبِ مردم، و کور کردنِ خودآگاهی‌ی اخلاقی و انسانی‌ی آنان، و تزریقِ جهل به آنان، به کار گرفته‌اند. و افسوس که، هنوز که هنوز است، "استحمارِ" پلید را، پایانی نیست!
.
نویسنده : نگاهِ نو
....................................................................................................................
همان گونه که ملاحظه می کنیم برای کوبیدن دانش به عنوان یکی از مظاهر تمدن و مدرنیته از آغاز تحلیل بر این سیاق بوده است . 
اگر دانش منشا خودآگاهی مورد نظر شریعتی نیست ؟
پس شریعتی چگونه نسبت به این که خودآگاهی برتر از دانش است آگاهی یافته .
بدون دانش , بدون شناخت همان قواعد علمی و روابطی که بین پدیده ها وجود دارد (از روش های گوناگون) کسی تا کنون نتوانسته بدین آگاهی برسد که مثلا :
"اخلاق چیز خوبی است "
اگر منبع آگاهی بشر صرفا موهومات و قضایای غیر قابل اثبات باشد , بشر نمی توانسته به هیچ چیز دست یابد .
حتی کسی که فقط مادرش تعلیم دهنده او بوده , و مدرسه نرفته است , ناگزیر با بهره مندی از توان استنباط و استنتاج که فقط از دانش می توان کسب کرد , حال از مجرایی غیر مستقیم دست یافته است .
اگر نیک بنگریم تمام خطاهای به اصطلاح دانشمندانی که بشریت را به خطر انداخته اند , نیز از بی دانشی یا عدم جامعیت دانش شان بوده است :
مثلا : درک جامعه شناختی یا روانشناختی شان اندک یا ناقص بوده است .
اگر قدرت شناخت را از بشر بگیریم و مثلا آن را به موجودات موهوم یا عالم غیب بسپاریم , بشر از درک هر گونه خوب یا بد خودش جبراً ناتوان خواهد بود .
ما همه گی بر بستر :"انسان اجتماعی" ایستاده ایم 
انسان اجتماعی به معنای موجودی که کنجکاو است , می اندیشد , تحلیل واقعی می کند , قادر به مقایسه بین دو پدیده می باشد , جویای شناخت و دانش است .
 با این وجود , گاه خود این مفروضات را نیز در مقایسه شرکت می دهیم .
این ها ثابت های ماست,این ها مفروض است ,مثلا (صرفا به عنوان مثال ) ما نمی توانیم بگوییم :
1- آیا انسان دانش جو است ؟ , یا اینکه :
2- انسان خدا جوی است ؟
بلکه بایستی بگوییم :
1- آیا انسان دانش جوی خداجوی نیز هست ؟ , یا اینکه :
2- انسان دانش جوی خدا جوی نیست ؟
زیرا دانش جوی و جوینده دانش بودن از انسان قابل تفکیک نیست .
و بر این سیاق ...
وقتی در مورد انسان گفتگو می کنیم انسان موجودی است که "اجتماعی زیستن" را انتخاب کرده است بنابراین اجتماعی بودن جزو ذات انسان است نمی توان انسان را بین انتخاب اجتماعی زیستن یا گونه دیگری از زیستن مخیر کرد .  
 این تداخل ها منشا بسیاری مغالطات و سفسطه ها می گردد .
 دکتر , گاهی آن قدر در دوگانه سازی غرق شده اند که علت را با معلول و یا درخت و میوه اش را نیز به تقابل و جنگ با یکدیگر واداشته اند ! .
تدریس و تحصیل دانش ثمره آگاهی و بینش بشر است که ناشی از الزامات زندگی اجتماعی و تمدن و شهرنشینی است .
این دو ( دانش و آگاهی ) را مقابل یکدیگر به نزاع و تقابل واداشتن ذهنیت خاصی طلب می کند , هر چه هست واقع گرایانه نیست .
نوعی حالت احساسی عاطفی خاص بایستی باشد .

...

هیچ نظری موجود نیست: