تناقض ناگزیر به استفراغ منجر می شود .
قوانین طبیعی کارکرد خودشان را دارند .
در عالم واقع دو چیز متناقض با یکدیگر قابل جمع شدن نیستند .
ناگزیر , از برخورد دو سیستم , دو باور , دو ایده که با یکدیگر تناقض دارند , ناهنجاری پدید می آید .
اختلال زاده می شود .
از پذیرش دو باور متناقض با یکدیگر , بی برو و برگرد , اختلال عاطفی , عصبی , رفتاری ... زاده می شود .
نتیجه پذیرش این که :
مسلمانان سلطه جوی خونریز مسلح به اسلام رحمانی می باشند و این که در گذشته و هم اینک , در واقع با زور بر راس هرم اجتماعی ما مسلط شده اند ,
اختلال رفتار "ضد نژاد عرب" , تحقیر اعراب و عربیت می باشد .
تنفر از اعراب نتیجه این پندار می باشد که اسلام چیز خوبی است , اما در گهواره بدی پرورده شده است و کارگزاران آن مردمی وحشی بوده اند .
از درک این تناقض که چرا مردمانی وحشی ,با وحشی گری, بایستی یک باور رحمانی و نجات بخش را بر ما حُقنه کنند , و برای سرکوب این تفکر و واپس زدن آن : تنفر از اعراب زاییده می شود .
جامعه ما در حال استفراغ " تنفر از عرب" می باشد تا "رو دل" ناشی از قاطی کردن دو باور ناجور و ناساز با یکدیگر را بگذراند .
و البته این تنفر خصومت ناشی از سلطه را کاهش می دهد , مانند سوپاپ ی انرژی روانی متراکم در برابر سلطه و زورگیری عقیدنی ( که دوست عزیزم خیام ابراهیمی آن را بخوبی تبیین نموده ) را تخلیه می سازد .
قوانین طبیعی کارکرد خودشان را دارند .
در عالم واقع دو چیز متناقض با یکدیگر قابل جمع شدن نیستند .
ناگزیر , از برخورد دو سیستم , دو باور , دو ایده که با یکدیگر تناقض دارند , ناهنجاری پدید می آید .
اختلال زاده می شود .
از پذیرش دو باور متناقض با یکدیگر , بی برو و برگرد , اختلال عاطفی , عصبی , رفتاری ... زاده می شود .
نتیجه پذیرش این که :
مسلمانان سلطه جوی خونریز مسلح به اسلام رحمانی می باشند و این که در گذشته و هم اینک , در واقع با زور بر راس هرم اجتماعی ما مسلط شده اند ,
اختلال رفتار "ضد نژاد عرب" , تحقیر اعراب و عربیت می باشد .
تنفر از اعراب نتیجه این پندار می باشد که اسلام چیز خوبی است , اما در گهواره بدی پرورده شده است و کارگزاران آن مردمی وحشی بوده اند .
از درک این تناقض که چرا مردمانی وحشی ,با وحشی گری, بایستی یک باور رحمانی و نجات بخش را بر ما حُقنه کنند , و برای سرکوب این تفکر و واپس زدن آن : تنفر از اعراب زاییده می شود .
جامعه ما در حال استفراغ " تنفر از عرب" می باشد تا "رو دل" ناشی از قاطی کردن دو باور ناجور و ناساز با یکدیگر را بگذراند .
و البته این تنفر خصومت ناشی از سلطه را کاهش می دهد , مانند سوپاپ ی انرژی روانی متراکم در برابر سلطه و زورگیری عقیدنی ( که دوست عزیزم خیام ابراهیمی آن را بخوبی تبیین نموده ) را تخلیه می سازد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر